غم مرا چه خوری؟
من که زندگانی را
چو یک انار درشت،
چو یک انار پُرآب
به کام خویش فشردم
-فشردمش در مشت-
وز آب آن که گَهی تلخ بود و گَه شیرین
شدم سیراب
فزونتر از همهک.س کودکانه خندیدم
فزونتر از همهک.س گریه کردهام پنهان
چو مارِ غم به دلم زهر ریخت، کوفتمش
که آفتی نرساند به هستیِ دگران
بهسر رسیده مرا چند قرن و چندین عمر
در انتظار فراوان و جهد بیپایان
غم مرا چه خوری؟