جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی کتاب کتاب به کی سلام کنم؟

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Negin jamali با نام کتاب به کی سلام کنم؟ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 182 بازدید, 1 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب به کی سلام کنم؟
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Feb
2,898
2,181
مدال‌ها
2
کد کتاب :1533
شابک :‭978-964-487-042-5
قطع :رقعی
تعداد صفحه :257
سال انتشار شمسی :1380
سال انتشار میلادی :1981
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :5
زودترین زمان ارسال :---

معرفی کتاب:

کتاب به کی سلام کنم، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی سیمین دانشور است که اولین بار در سال 1981 انتشار یافت. سیمین دانشور با استفاده از سنت چندهزار ساله ی قصه گویی در ایران‌زمین و ترکیب آن با تکنیک های مدرن خلق داستان کوتاه، اثر جذاب دیگری را به مخاطبین خود هدیه می کند. داستان های کتاب به کی سلام کنم، با ارائه ی جزئیاتی غنی و طیفی گسترده و متنوع از شخصیت های آشنا و قابل باور، خواننده را به دل جامعه ی ایران در چند دهه قبل و دغدغه های موجود در آن می برد. دانشور در این داستان ها، تمرکزی ویژه بر اعتقادات و اندیشه های کاراکترهای خود دارد و علاوه بر پرداختی رضایت بخش به هر یک از آن ها، موفق می شود در فضاسازی کلی قصه ها نیز بسیار هنرمندانه و دلنشین عمل کند.​

قسمت‌هایی از کتاب:

۱- واقعا کی ماند که بهش سلام بکنم؟ خانم مدیر مرده، حاج اسماعیل گم شده، یکی یکدانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده... گربه مرد، انبر افتاد روی عنکبوت و عنکبوت هم مرد... و حالا چه برفی گرفته! هر وقت برف می بارد دلم همچین می گیرد که می خواهم سرم را بکوبم به دیوار. دکتر بیمه گفت: «هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون.» گفت: «هر وقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی که درددل کنی، بلند بلند با خودت حرف بزن.» یعنی خود آدم بشود عروسک سنگ صبور خودش. گفت: «برو توی صحرا و داد بزن، و به هر که دلت خواست فحش بده...» چه برفی می آید، اول توی هم می لولید و پخش می شد، حالا ریزریز می بارد؛ و این طور که می بارد، معلوم است که به این زودی ها ول نمی کند، از اول چله بزرگ همین طور باریده...

قسمت‌هایی از کتاب:

۲-
راست می گفتی چشم هایم عین دریای دم غروب است. و من به این فکر می کردم به عمرم هیچ زنی دست روی سرم نگذاشته و هیچ ک.س هم بهم نگفته چشم هایم مثل چیست.​

قسمت‌هایی از کتاب:

۳- تو چرا باید بسوزی و بسازی؟ مگر عمر را چند بار به آدمیزاد می دهند؟
 
بالا پایین