جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب تهران، کوچه‌ی اشباح

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ با نام کتاب تهران، کوچه‌ی اشباح ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 305 بازدید, 17 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع کتاب تهران، کوچه‌ی اشباح
نویسنده موضوع ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
این مجموعه‌ی پنج جلدی برای رده سنی نوجوان به‌تربیت با نام‌های «تهران، کوچه اشباح»، «ملاقات با خون‌آشام»، «شبح مرگ»،‌ «جنگل ابر» و «شب شکار» روانه‌ی بازار نشر شده است.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
کتاب خون آشام 1: تهران، کوچه‌ی اشباح برای چه کسانی مناسب است؟
نوجوانان علاقه‌مند به داستا‌ن‌ها و رمان‌های ترسناک، معمایی و فانتزی که عاشق ماجراهای خون‌آشامی و مرموز هستند می‌توانند این اثر مهیج را بخوانند.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
در بخشی از کتاب خون آشام 1: تهران، کوچه‌ی اشباح می‌خوانیم
لحظه‌ای ترس برم داشت. نه به‌خاطر شیاطین و اشباح و این چیزها، از لحن آرش ترسیده بودم. داشت طوری حرف می‌زد انگار خودش آن‌جا بوده. انگار اصلاً خودش آن اشباح را دیده. با این‌همه با خودم گفتم همه‌ی این حرف‌ها را می‌زند که مرا بترساند.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
یاد شبی افتادم که کنار خانه‌شان جمع شده بودیم. قضیه مال دو سال پیش بود. نیم ساعت نبود نشسته بودیم دمِ درِ خانه‌شان که درآمد گفت کی حاضر است دستش را از لای شکافِ درِ پارکینگ ببرد تو. بلافاصله اشکان پیش‌قدم شد. رفتیم ایستادیم کنارِ درِ پارکینگ و بعد اشکان دستش را از لای شکافِ بالای در، تو برد. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. توی آن تاریکی، صورت اشکان را می‌دیدم که به سفیدی گچ شده بود و فریاد می‌کشید. بالاخره دستش را بیرون کشید.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
یک نفر دستش را گرفته بود. بعدها فهمیدیم آرش پدرش را فرستاده بوده توی پارکینگ. با خودم گفتم حالا هم می‌خواهد همین کار را با من بکند. اما باید عقلش می‌رسید که برای این کارها خیلی دیر است. گفتم: «یه روز صبح، بعد از امتحان‌ها، بچه‌ها را جمع می‌کنیم می‌ریم تو همین خونه که گفتی. کلی می‌خندیم.»
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
و خنده‌ام گرفت. حرفی نزد. خیره شده بود به پایین خیابان. گفتم: «شاید هم یه شب اومدیم. شب حالش بیش‌تره. تو هم همین چیزها رو که برای من گفتی، براشون بگو. خیلی می‌خندیم.»
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
گفت: «من شنیده‌م قبلاً یه خونواده توش زندگی می‌کرده‌ن. می‌گن یه شب بابائه می‌زنه به سرش. اوّل دخل زن‌شو می‌آره بعد هم کلک دختر و پسرِشو می‌کنه. آخرِ سر هم خودشو می‌کشه. همسایه‌ها صدای داد و فریادهاشونو شنیده‌ن. دوسه روز بعد هم زنگ می‌زنن به آتش‌نشانی که یه بوی گندی از خونه‌شون می‌آد. مأمورها می‌آن می‌رن تو، اما هیچ‌کسو پیدا نمی‌کنن.»
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
امیدوارم لذت ببرید💫
 
بالا پایین