جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کتاب خواهر خوانده

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Meliss با نام کتاب خواهر خوانده ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 295 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب خواهر خوانده
نویسنده موضوع Meliss
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Meliss
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
معرفی کتاب خواهرخوانده
همه‌ داستان سیندرلا و ماجرای ازدواج او با شاهزاده‌ی جوان را شنیده‌اند، اما چه‌ کسی از سرنوشت خواهران او خبر دارد؟ جنیفر دانلی، نویسنده‌ی ادبیات نوجوان، در کتاب خواهرخوانده از زندگی ایزابل، خواهر ناتنی سیندرلا خواهد گفت. خواهری که گرچه به اندازه‌ی سیندرلا زیبا نیست، اما روحیه‌ای به همان‌ اندازه جسور و شجاع دارد. آیا ایزابل قدر خود را می‌داند یا مجبور است به‌شیوه‌ای رفتار کند که دیگران انتظار دارند؟ کتاب حاضر در فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار دارد.

درباره‌‌ی کتاب خواهرخوانده
حتماً شما هم حداقل یک‌بار داستان سیندرلا را خوانده‌اید؛ دختری زیبا که با مهربانی خود توانست به عشق همیشگی‌اش، شاهزاده برسد؛ اما چه‌کسی از سرنوشت خانواده‌ی سیندرلا بعد از ازدواج او خبر دارد؟ اصلاً بعد از مراسم ازدواج چه بر سر مادر و دو خواهر ناتنی سیندرلا آمد؟ این‌بار جنیفر دانلی (Jennifer Donnelly) در کتاب محبوب خود یعنی خواهرخوانده (Stepsister) داستان زندگی ایزابل، خواهر ناتنی سیندرلا را برایمان خواهد گفت.

سیندرلا حالا با شاهزاده ازدواج کرده و به خوشبختی ابدی رسیده، اما خواهرانش، بعد از شکست در این رقابت، سرنوشت‌های متفاوتی پیدا کرده‌اند. ایزابل که به اصرار مادر خود، برای آن که پایش در کفش بلورین جای شود، انگشت‌های خود را بریده بود؛ حالا از همه سرافکنده‌تر است. ناکامی‌های ایزابل حتی به این‌جا ختم نمی‌شود. او هیچ‌گاه نتوانسته توقعات مادر نامهربانش را برآورده کند و از نظر دیگران، یک دختر شکست‌خورده و بدترکیب است. او اگرچه برخلاف سیندرلا از زیبایی چندانی برخوردار نیست، اما بیش از هر دختر دیگری نترس، شجاع و با اراده است. ایزابل بهتر از هر پسری حصار می‌کشد و اسب خود را از مانع‌هایی رد می‌کند که مردان اسب‌سوار هم از انجام آن می‌ترسند. البته باید گفت هیچ‌کدام از این ویژگی‌ها در جایی که ایزابل در آن زندگی می‌کند، برای یک دختر ارزشی ندارد. این دیگران هستند که مشخص می‌کنند چه‌چیزی زیباست، و البتّه، ایزابل با تعریف آن‌ها مطابقت ندارد.

او تاکنون نتوانسته انتظارات مادر سرسختش را که از او می‌خواهد زنی لطیف و حرف‌گوش‌کن باشد برآورده کند. فلیکس، پسری که ایزابل به او علاقه دارد نیز قلب او را شکسته و حالا زندگی ایزابل بیش از هر زمانی در تاریکی غرق شده‌ است. اما درست در این هیاهوی ناامیدی‌ست که او فرصت دوباره‌ای پیدا می‌کند. در ادامه‌ی داستان خواهر‌خوانده، ایزابل از یک ملکه‌ی مهربان درخواست کمک می‌کند. او می‌خواهد برای یک‌بار هم که شده انتظارات مادرش را برآورده کند؛ دوست داشته شود، مورد توجه قرار بگیرد و زیبا باشد. ملکه قبول می‌کند که ایزابل را زیبا کند، اما این موضوع تنها یک‌ شرط دارد، ایزابل باید بتواند تکه‌های گم‌شده‌ی قلبش را پیدا کند. ایزابل باید سفری برای کشف خود آغاز کند که در آن و در هر مرحله با سرنوشت، شانس و خطر مواجه شود. آیا ایزابل از این سفر پرفرازونشیب جان سالم به در خواهد برد؟ آیا پیدا کردن تکه‌های قلب، او را به آرزوی همیشگی‌اش خواهد رساند؟

کتاب خواهرخوانده برای چه کسانی مناسب است؟
خواندن این کتاب جذاب به تمامی نوجوانانِ بالای چهارده‌سال که به داستان‌های فانتزی، ماجرایی و افسانه‌ای علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود. خواندن این رمان آموزنده به ما یاد خواهد داد به‌جای پذیرفتن انتظارات اشتباه، قدر داشته‌های درونی خود را بدانیم.

در بخشی از کتاب خواهرخوانده می‌خوانیم
ایزابل از بی‌حوصلگی دستی تکان داد و افسار مارتین را برداشت. اما حقیقت این بود که نمی‌دانست می‌تواند خودش را کنترل کند یا نه. سال‌ها خودش را کنترل کرده بود. در اتاق‌های نشیمن و سالن‌های مهمانی، در مراسم جشن و شام. با دستانی درهم گره‌خورده و دندان‌هایی به‌هم فشرده، سعی می‌کرد همه‌ی آن چیزهایی باشد که مامان به او گفته بود: دل‌نشین، شیرین، ملاحظه‌گر، مهربان، موقر، مؤدب، صبور، سازگار و فروتن. بعضی وقت‌ها می‌توانست خوب رفتار کند. یکی دو روز. اما همیشه چیزی اتفاق می‌افتاد.

مثل آن وقتی که مامان ضیافتی به راه انداخته بود که، در آن، دانشجوی سال اول دانشکده‌ی نظامی گفت دومین جنگ کارتاژ بعد از اینکه اسکیپیو هانیبال را در نبرد کانای شکست داد تمام شد، درحالی‌که هر احمقی می‌دانست نبرد زاما بود. ایزابل غلط او را گرفت، او خندید و گفت که تو اصلاً این‌ها را بلد نیستی. بعد ایزابل کتاب موردعلاقه‌اش تاریخ مصور بزرگ‌ترین فرماندهان نظامی جهان‌ را از کتابخانه آورد و به او نشان داد که خوب هم بلد است، پسرک زیر لب به او فحشی داد. ایزابل هم عصبانی شد و به او فحش داد، اما نه زیر لب. مامان یک هفته با او حرف نزد.

یک بار دیگر، او به مراسم مهمانی در عمارت همسر بارون رفت، جشن‌های این‌چنینی حوصله‌اش را سر می‌برد، رفت که قدمی بزند. او هرگز نمی‌خواست با بارون دوئل کند. بارون ایزابل را دید که از شمشیرهای نصب‌شده روی دیوار سرسرا خوشش آمده، و خواست مهارت شمشیرزنی‌اش را به ایزابل نشان بدهد. ایزابل هم مهارت شمشیرزنی‌اش را به او نشان داد، که باعث شد چند دکمه‌ی کت بارون کنده شود و خراشی روی چانه‌اش بیفتد. این بار، مامان یک ماه با او حرف نزد.
 
بالا پایین