معرفی کتاب فلکناز

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

همه‌چیز به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه روزی خبر رسید رضاشاه قصد دارد از آن شهر و کلانتری بازدید کند.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

پدر تمام مدت در حال آماده کردن شرایط کلانتری بود. او آرزو داشت که بازدید با موفقیت انجام شود و پس‌ از آن ترفیع بگیرد و به رتبه‌های بالاتری برسد.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

حتی به دربار راه بیابد. اما روز بازدید رضاشاه، اوضاع به‌خوبی پیش نمی‌رود و همین باعث می‌شود پدر بازداشت و تبعید شود.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

خانواده‌ی فلک‌ناز مجبور می‌شوند خانه‌شان در شهر را بفروشند، به روستای مادری بازگردند و همه‌چیز را از صفر شروع کنند و...

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

رمان فلکناز داستان زندگی زنی شجاع است که علیرغم ظلم‌ها و رنج‌هایی که به او تحمیل شد، تلاش کرد تسلیم محض نباشد.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

زندگی او از دهه‌ی 1310 شمسی و از زمان پهلوی اول آغاز می‌شود. هم‌زمان که ایران روزگاری پرتلاطم را پشت سر می‌گذاشت، جامعه هم به‌سوی مدرن شدن پیش می‌رفت.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

جامعه هم به‌سوی مدرن شدن پیش می‌رفت. اما بااین‌وجود، زنان همچنان سرکوب می‌شدند و مجبور بودند مطابق عرف و سنت زندگی کنند.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

جامعه تعریفی کلیشه‌ای و افراطی از زن نجیب و خوب ارائه کرده بود و حاضر نبود هویت، آزادی و عشق آن‌ها را به رسمیت بشناسد اما بودند زنانی که به این تصور تن نمی‌دادند، در برابرش ایستادگی می‌کردند و سعی داشتند مطابق خواسته‌ی خودشان زندگی کنند.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

بهنوش قزوینی در کتاب فلک‌ناز، قصه‌ی زندگی یکی از همین زنان را روایت می‌کند؛ قصه‌ی زنی شجاع و در‌عین‌حال عادی؛ قدرتمند اما گمنام.

 

[ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ]

کسی که متحمل رنج زیادی شد اما درنهایت به عرف و فرهنگ واپس‌گرا تن نداد، آن شیوه‌ی تکراری زندگی را رد کرد و خواست عشق واقعی را تجربه کند.