- Jan
- 956
- 3,349
- مدالها
- 2
معرفی کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت
همه ما باید رویاپردازی کنیم. بدون رویاها، زندگی طعم خودش را از دست میدهد. کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت نمونه بسیار جذاب و خواندنی یک کتاب نوجوان است که ارین انترادا کلی با هنرمندی بینظیری آن را نوشته است. این کتاب که در سال 2021 نامزد مدال نیوبری شد، روایتی هیجانانگیز از درگیریهای درونی سه خواهر و برادر است که طی یک اتفاق، مسیر زندگیشان تغییر میکند.
درباره کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت:
رویای رفتن به آسمان، چیز کمی نیست! رویایی که میتواند شوق زندگی و هیجان بینظیر ماجراجویی را در دل آدمها بیدار کند. کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت (We Dream of Space) شما را با یک ماجرای بسیار جذاب و هیجانانگیز روبهرو میکند که هر بار با یکی از شخصیتهای داستان همراه میشوید. ارین انترادا کلی (Erin Entrada Kelly) داستان کتاب را با زندگی سه خواهر و برادر آغاز میکند که با خواندن ماجرای هر یک از شخصیتها، با آنها احساس نزدیکی میکنید.
داستان کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت در سال 1986 اتفاق میافتد.درست زمانیکه همه مردم، با هیجان خاصی منتظر پرتاب فضاپیمای «چلنجر» به فضا بودند. سه شخصیت داستان که «فیچ»، «کش» و «برد» نام دارند با هم خواهر و برادرند و هرکدام با مشکلات درونی خودشان درگیرند. فیچ هر روز با دستگاههای بازی، مشغول به بازی میشود و با حجمی از احساس خشم روبهرو میشود که مشکلاتی را برای ارتباط با همکلاسیهایش ایجاد میکند. کش، عاشق بستکبال است و بهتازگی مچ دستش آسیب دیده و شکسته است. جدیدا نسبت به بسکتبال احساس بیانگیزگی دارد! و در نهایت برد، آرزو دارد که بهعنوان اولین فرمانده زن فضاپیما در ناسا فعالیت کند؛ بااینهمه گاهی آرزوی خودش را دستنیافتنی میداند.
درست زمانی که قرار است فضاپیمای چلنجر به فضا پرتاب شود، معلم علوم محبوب بچهها (که تقریبا تنها نقطه اشتراک آنهاست)، ماموریتی را به آنها میدهد که دقیقا در روز پرتاب فضاپیما، به شکل شگفتانگیزی زندگی آنها را تغییر میدهد!
کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت روایت بسیار جذاب و خواندنی از دلهره و امید است که در پایان داستان کاملا حیرتزده خواهید شد.
کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت مناسب چه کسانی است؟
این کتاب برای همه نوجوانانی که از خواندن داستانهای هیجانانگیز و خیالی لذت میبرند مناسب است.
در بخشی از کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت میخوانیم:
بِرد دنبال چیزی میگشت تا قطعاتش را از هم باز کند که روی قفسهی بالایی کمدش یک جعبهی موسیقی قدیمی پیدا کرد. هدیهای برای تولد نهسالگیاش بود.
مادرش جعبه را آهسته روی پاهایش گذاشته و گفته بود: «میبینی؟ کوک رو میچرخونی، آهنگ میزنه. هروقت ناراحت بودی، میتونی توی این نُتها غرق بشی.»
یک هفته بعد، وقتی یکی از جروبحثهای پدر و مادرش شدید و شدیدتر شد تا جایی که فریادهایشان از تکتک دیوارهای خانه منعکس میشد، بِرد کوک را آنقدر چرخاند که انگشتهایش درد گرفت. ولی صدای موسیقی برای غلبه بر صدای پدر و مادرش کافی نبود. جعبه حالا تکه تکه روی میزش بود، کنار شماتیک نیمهکارهاش. بِرد میخواست کار را تمام کند. میخواست تکتک اجزا را بشناسد و کاربردشان را یاد بگیرد. ولی اتفاق صبح مدام توی ذهنش تکرار میشد.
تو یهکم... سادهای.
این جمله به اندازهی کافی بد بود، ولی جملههای بعدیاش خیلی بدتر بودند. حالا همانطور که بیحرکت پشت میزش نشسته بود، جملهها دورش میچرخیدند. صدای موسیقی نامفهوم فیچ از دیوار عبور میکرد.
همه ما باید رویاپردازی کنیم. بدون رویاها، زندگی طعم خودش را از دست میدهد. کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت نمونه بسیار جذاب و خواندنی یک کتاب نوجوان است که ارین انترادا کلی با هنرمندی بینظیری آن را نوشته است. این کتاب که در سال 2021 نامزد مدال نیوبری شد، روایتی هیجانانگیز از درگیریهای درونی سه خواهر و برادر است که طی یک اتفاق، مسیر زندگیشان تغییر میکند.
درباره کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت:
رویای رفتن به آسمان، چیز کمی نیست! رویایی که میتواند شوق زندگی و هیجان بینظیر ماجراجویی را در دل آدمها بیدار کند. کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت (We Dream of Space) شما را با یک ماجرای بسیار جذاب و هیجانانگیز روبهرو میکند که هر بار با یکی از شخصیتهای داستان همراه میشوید. ارین انترادا کلی (Erin Entrada Kelly) داستان کتاب را با زندگی سه خواهر و برادر آغاز میکند که با خواندن ماجرای هر یک از شخصیتها، با آنها احساس نزدیکی میکنید.
داستان کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت در سال 1986 اتفاق میافتد.درست زمانیکه همه مردم، با هیجان خاصی منتظر پرتاب فضاپیمای «چلنجر» به فضا بودند. سه شخصیت داستان که «فیچ»، «کش» و «برد» نام دارند با هم خواهر و برادرند و هرکدام با مشکلات درونی خودشان درگیرند. فیچ هر روز با دستگاههای بازی، مشغول به بازی میشود و با حجمی از احساس خشم روبهرو میشود که مشکلاتی را برای ارتباط با همکلاسیهایش ایجاد میکند. کش، عاشق بستکبال است و بهتازگی مچ دستش آسیب دیده و شکسته است. جدیدا نسبت به بسکتبال احساس بیانگیزگی دارد! و در نهایت برد، آرزو دارد که بهعنوان اولین فرمانده زن فضاپیما در ناسا فعالیت کند؛ بااینهمه گاهی آرزوی خودش را دستنیافتنی میداند.
درست زمانی که قرار است فضاپیمای چلنجر به فضا پرتاب شود، معلم علوم محبوب بچهها (که تقریبا تنها نقطه اشتراک آنهاست)، ماموریتی را به آنها میدهد که دقیقا در روز پرتاب فضاپیما، به شکل شگفتانگیزی زندگی آنها را تغییر میدهد!
کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت روایت بسیار جذاب و خواندنی از دلهره و امید است که در پایان داستان کاملا حیرتزده خواهید شد.
کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت مناسب چه کسانی است؟
این کتاب برای همه نوجوانانی که از خواندن داستانهای هیجانانگیز و خیالی لذت میبرند مناسب است.
در بخشی از کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت میخوانیم:
بِرد دنبال چیزی میگشت تا قطعاتش را از هم باز کند که روی قفسهی بالایی کمدش یک جعبهی موسیقی قدیمی پیدا کرد. هدیهای برای تولد نهسالگیاش بود.
مادرش جعبه را آهسته روی پاهایش گذاشته و گفته بود: «میبینی؟ کوک رو میچرخونی، آهنگ میزنه. هروقت ناراحت بودی، میتونی توی این نُتها غرق بشی.»
یک هفته بعد، وقتی یکی از جروبحثهای پدر و مادرش شدید و شدیدتر شد تا جایی که فریادهایشان از تکتک دیوارهای خانه منعکس میشد، بِرد کوک را آنقدر چرخاند که انگشتهایش درد گرفت. ولی صدای موسیقی برای غلبه بر صدای پدر و مادرش کافی نبود. جعبه حالا تکه تکه روی میزش بود، کنار شماتیک نیمهکارهاش. بِرد میخواست کار را تمام کند. میخواست تکتک اجزا را بشناسد و کاربردشان را یاد بگیرد. ولی اتفاق صبح مدام توی ذهنش تکرار میشد.
تو یهکم... سادهای.
این جمله به اندازهی کافی بد بود، ولی جملههای بعدیاش خیلی بدتر بودند. حالا همانطور که بیحرکت پشت میزش نشسته بود، جملهها دورش میچرخیدند. صدای موسیقی نامفهوم فیچ از دیوار عبور میکرد.