جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {کلونوپینِ من} اثر•aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ragazza della notte با نام {کلونوپینِ من} اثر•aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 532 بازدید, 16 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {کلونوپینِ من} اثر•aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
نفس‌هایم اجاره‌ای بودند. من نفس می‌کشیدم، اما من نبودم که کنترلشان می‌کردم. قلبم به جای سرعت بیش از حد همیشگی‌اش، یکی در میان میزد و دست و پاهایم را حس نمی‌کردم. آن لحظه اولین کسی که متوجه موضوع شد، تو بودی! تو بودی که مرا آرام کردی، آن هم در زمانی که بدترین شرایط را داشتم؛ به همین دلیل است که تو را کلونوپین صدا می‌زنم، آخر از تو آرام کننده‌تر نیست. بر روی تو هم نهان شیدا ندارم، یادت باشد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
امروز فهمیده‌ام خنجرت ناجور بُرنده است. خنجران شیشه‌ایت که از سیاه چاله‌های بی‌انتهایت به بیرون پرتاب می‌شوند، جگر خونینم را می‌شکافند و چشمانم را در آتشِ باران فرو می‌برد. شانه‌های کوه‌وارت که می‌لرزند دنیایم در زلزله غرق می‌کند. صدای نفس‌های لرزانت ریه‌‌هایم را از خانه بیرون می‌کشد و در قبر دفن می‌کند و چه مراسم تدفین دردآوری. مراقب تیغه‌های زیبا و گرانبهای مرواریدی‌ات باش.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
تو را باران صدا می‌زنم. تو را رحمت خدایی می‌دانم که در ناامیدترین لحظه‌ی بندگانش آن‌ها را با امید مرطوب می‌کند؛ امید بر روی بندگانش می‌بارد و آن‌ها با شوق به زندگی‌شان ادامه می‌دهند و تو، همان باران خدایی که در زمان انزوایم رسیدی و برقِ امل را در چشمانم شعله‌ور کردی. آتش سوزناک تنهایی‌ام را با خنکای محبتت خاموش کردی. تو بارانی هستی که عاشقش هستم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
می‌گویند در روانشناسی رنگی که از افراد به دست می‌آورید، برداشت شما از آن فرد است. تو برای من طلایی هستی، به مانند طلای خالص. با سیاهی‌ام می‌سازی، با سفیدی‌ام می‌سازی، با آبی بودنم می‌سازی، با قرمز بودنم می‌سازی. تو همان رنگی هستی که تنها زیبایی به رنگ‌هایم می‌بخشد. تو همان طلایی هستی که در کنار هر سنگی با هر رنگی زیباست. طلای من، قدر خودت را بدان.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
گفته‌بودم که طلایم هستی؛ طلای ناب و خالص. هم‌اکنون می‌خواهم بگویم تو کافئین من هستی. همان‌گونه که کلونوپین آرام می‌کند، آرامشم می‌بخشی و همانند قهوه، خواب‌آلودم می‌کنی. قهوه دیگران را از آرامش دور ولی مرا دَرَش غرق می‌کند. گفته‌بودم آرامشم در خواب است؟ اما تو در خواب هم رهایم نمی‌کنی. درست مانند اثر کافئین کنارم می‌مانی و چه ماندنی زیباتر از این؟
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
آلوده‌ای. به زیبایی‌ای سحرانگیز آلوده شده‌ای. به خونِ دلِ من آلوده شده‌ای. گاه آن‌چنان در سکوت می‌آیی که حضورت پررنگ‌تر از قبل است؛ اما حست نمی‌کنم. زمانی که قلبم در سی*ن*ه‌ام به خاطر نبودت هق‌هق می‌کند، حست می‌کنم؛ اما زمانی که در کنارم هستی قلبم دیگر در سی*ن*ه نمی‌زند و در دستان تو از شوقِ دیدارت در سکوت می‌ماند. دستانت آلوده به خون دل من می‌شوند و نمی‌فهمی. چه آلودگی زیباتر از این؟
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
ناظر تایید
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,714
6,511
مدال‌ها
3
***
می‌دانی تو و من همان لورل و هاردی هستیم. همان جن و جودی. همان پستی و ادی. ما شاید عجیب‌ترین دوستی‌ها باشیم اما جدا نشدنی‌ایم. حتی اگر روزی من یا خودت به دیدار مرگ برویم باز هم برمی‌گردیم و آن دیگری را با خود می‌بریم. شاید دیوانگی باشد اما به شخصه اگر هم مرگ نتواند تو را ببرد روح عذاب دیده‌ای می‌شوم و همه جا به دنبالت هستم تا تو خود را با من همراه کنی. حواست باشد، این یک هشدار بود!
 
بالا پایین