جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء کمک دسته جمعی دانش آموزان برای نجات اتوبوس از برف

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Puyannnn با نام کمک دسته جمعی دانش آموزان برای نجات اتوبوس از برف ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 134 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع کمک دسته جمعی دانش آموزان برای نجات اتوبوس از برف
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
مقدمه (زمینه سازی)

امروز در خیابان با دیدن اتوبوس شلوغی که بچه‌ها را از اردو به سمت مدرسه می‌آورد، به یاد همان اتوبوسی افتادم که من و هم‌مدرسه‌ای‌هایم را به طرف خانه یا مدرسه می‌برد. همهمه بچه‌ها و صدای شادی و شوخی آن‌ها در اتوبوس می‌پیچید و گاهی راننده را کلافه می‌کرد. می‌خواهم درباره یک اتوبوس شلوغ بنویسم، اتوبوس شلوغ مدرسه!

بندهای بدنه (متن نوشته)

سرویس مدرسه من یک اتوبوس قرمز رنگ و به نظر من قشنگ‌ترین اتوبوس دنیا بود؛ که اول از همه دنبال من می‌آمد، من را سوار می‌کرد و بعد به سراغ بچه‌های دیگر می‌رفتیم. مادرم باید صبح خیلی زود مرا از خواب بیدار می‌کرد تا از اتوبوس جا نمانم. اما من همیشه و به طرز عجیبی برای بیدار شدن و رفتن به مدرسه اشتیاق داشتم و قسمت بزرگی از این اشتیاقم مربوط به همین اتوبوس می‌شد که با حضور بچه‌ها شلوغ و گرم بود. به شوخی‌ها و حرف‌های بامزه بچه‌ها می‌خندیدیم و درباره همه چیز صحبت می‌کردیم. بچه‌های مدرسه داخل اتوبوس خوراکی‌هایشان را با هم تقسیم می‌کردند و خنده از لب‌هایشان دور نمی‌شد. زمانی که به مدرسه نزدیک می‌شدیم شعر “رسیدیم و رسیدیم” را همگی با هم می‌خواندیم و دست می‌زدیم و هیاهو بیشتر و بیشتر می‌شد.

یکی از روزهای سرد زمستان وقتی برف شدیدی باریده بود و دانه‌های سفید آن روی زمین و درخت‌ها انباشته شده بود، با بچه‌ها به سمت مدرسه می‌رفتیم و راننده اتوبوس هم سعی می‌کرد با احتیاط رانندگی کند تا ماشین روی برف‌ها سر نخورد. اما بالاخره راننده کنترل ماشین را از دست داد و ماشین روی برف‌ها لغزید. او فقط توانست ترمز کرده و ماشین را در کناره خیابان متوقف کند؛ اما برای اینکه دوباره اتوبوس را به خیابان برگردانیم باید آن را هل می‌دادیم. ما این موضوع را فهمیدیم و دست به کار شدیم. از اتوبوس خارج شدیم و تصمیم گرفتیم همگی با هم ماشین از جاده خارج شده را حرکت بدهیم.

مدرسه‌مان دیر شده بود و ما به خاطر اتفاقی که افتاده بود به موقع به مدرسه نرسیده و هنوز هم تلاش‌هایمان برای حرکت دادن اتوبوس به نتیجه نرسیده بود. همه در آن روز سرد و زیر بارش برف سعی می‌کردیم که با کمک هم اتوبوس را هل بدهیم و این در حالی بود که راننده اتوبوس اصلا امید نداشت که بچه‌هایی به سن و سال ما که دست‌های کوچکمان از سرما سرخ شده بود و پاهایمان روی برف‌ها سر می خورد و جثه کوچکی داشتیم، بتوانیم یک اتوبوس بزرگ را در آن شرایط به حرکت دربیاوریم. او برای رسیدن کمک با امداد تماس گرفته بود، اما همه بچه‌ها آن روز و در آن هوای سرد آن قدر تلاش کردند تا توانستیم ماشین را حرکت بدهیم و به خیابان بکشانیم و این باعث تعجب راننده اتوبوس ما شد. بچه‌ها از دانش آموزی که از همه ما کوچکتر بود و مریض بود، برای بیرون آمدن در آن هوا و هل دادن اتوبوس کمک نگرفتند و اجازه دادند که داخل اتوبوس استراحت کند و با این وجود ماشین به حرکت در آمد و ما به مدرسه رسیدیم.

بند نتیجه (جمع بندی)

من معنی همکاری و کمک کردن به یکدیگر را در آن روز برفی و اتوبوس شلوغ مدرسه به خوبی درک کردم و متوجه شدم که با همکاری و یاری رساندن به هم، هرچقدر هم شرایط سخت باشد و دست‌های ما کوچک و نیروی ما اندک باشد، باز هم می‌توانیم مشکلات را پشت سر بگذاریم و از آن‌ها عبور کنیم. با این که این روز برفی و اتفاقاتی که برای مسافران این اتوبوس شلوغ افتاده بود، شرایط سختی را به وجود آورد و همه را به زحمت انداخت، اما با این حال به همه ما خوش گذشت و یک روز به یاد ماندنی رقم خورد.
 
بالا پایین