جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

در حال تایپ [کیمِرا] اثر «میم.الف کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط Imari با نام [کیمِرا] اثر «میم.الف کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 170 بازدید, 10 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [کیمِرا] اثر «میم.الف کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Imari
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Imari
موضوع نویسنده

Imari

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
11
56
مدال‌ها
2
- ول‌کن اون موهارو، آخر خودت و کچل می‌کنی کله‌هویجی.
گردن سارا با شدت به سمتش چرخید و چشم‌های آبی‌رنگش که حالا عصبانیت درشان موج می‌زد را ریز کرد و به چشم‌هایش دوخت.
- چی گفتی؟
با خنده تکیه‌اش را از دیوار گرفت و دست‌هایش را به نشانه‌ی تسلیم بودن بالا گرفت.
- هیچی، گفتم اون موهای خوشگلت و کم‌تر اذیت کن.
نگاه چپ‌چپی سارا را نادیده گرفت و به اتاق برگشت تا بعد از جمع کردن وسایلش به اتاق‌کار خودشان برگردد. در همان حین سارا وارد شد و شروع به جمع کردن لیوان‌های موجود بر روی میز کرد.
- خب... حالا چی می‌شه؟ منظورم اینه قصد دارین چیکار کنین؟
کمر خم‌ شده‌اش را صاف کرد و درحالی که بارانی‌اش را روی دستش انداخته بود و بقیه وسایلش را با دست دیگرش گرفته بود جوابش را داد.
- اول باید مایکل یا سرگرد لُرد رو پیدا کنم. پرونده‌ی اصلی و جواب آزمایشات کالبدشکافی احتمالاً پیش اوناست. باید این رو هم پیش بچه‌ها ببرم و کنار چهارتای دیگه بزاریم تا ببینیم چی دستگیرمون میشه. درکل کار زیادی برای انجام دادن داریم.
سارا متفکر سری‌تکان داد و به‌همراه یک‌دیگر از اتاق خارج شدند.
- آرنو کجاست؟
سارا لیوان‌های یک‌بار مصرف را در سطل زباله‌ی کنار صندلی‌های راهرو انداخت و همان‌طور که دستانش را برای از بین رفتن کثیفی‌های خیالی به لباس‌فرمِ مشکی‌رنگش می‌کشید به سمتش برگشت.
- چند دقیقه‌ای رو بعد از این‌که اومد بیرون همین‌جا نشست، اما خب باهاش تماس گرفتن و رفت.
- سرگرد لُرد چی؟ نیومدن اداره هنوز؟
سارا سرش را به نشانه‌ی نه تکان‌ داد و روی صندلی‌اش نشست.
- مایکل چطور؟
- مغزم و جوییدی مینل. من آمار تک‌تک بچه‌هایی که میان و می‌رن رو ندارم. برو واگرنه ازت شکایت می‌کنم.
به لحن بامزه و صورت اخم‌آلودش خیره شد و خندید. سرش را برایش تکانی داد و به طرف دفتر تیمی‌شان حرکت کرد. باید عکس‌ها و اطلاعات پیدا شده از صحنه‌ی جرم را همراه با بقیه‌ی تیم مشاهده می‌کردند. امروز خیلی کار داشتند و سرشان قرار بود تا چند هفته‌ی آینده بسیار شلوغ باشد.
اخم‌هایش را درهم کشید تنها مشکلی که داشت این بود که آرنو که نبود، مایکل هم که غیبش زده بود درحالی که اطلاعات پرونده دست آن‌ها بود. اصلاً از همان اول‌ هم باید برای سریع‌تر پیش‌رفتن مراحل، کارهای مربوط به پزشکی‌قانونی و آزمایشات را به‌ بچه‌های تیم خودشان می‌سپرد تا نخواهد به دنبال این دونفری باشد که معلوم نیست هر لحظه کجای شهر درگیرند.
 
بالا پایین