ضرب‌المثل گرگ و پوستین دوزی؟

[Rasha_S]

قسمت دوّم نقشه ی گرگ هم عملی شد خرس با شتاب به طرف شیر دوید تا او را در آغوش بگیرد و تشکر کند.

 

[Rasha_S]

شیر که دید خرس با شتاب به طرف او می آید، مطمئن شد که او دشمن است و قصد حمله و درگیری دارد به همین دلیل پیش دستی کرد و به سمت خرس حمله ور شد تا خرس به خودش بیاید شیر گلویش را فشرد و پوستش را کند.

 

[Rasha_S]

گرگ با ادب و احترام پیش آمد و گفت تبریک میگویم حضرت سلطان شما قوی ترین دشمن خود را از بین بردید.

 

[Rasha_S]

بعد نگاهی به پوست خرس انداخت و گفت: «چه پوست گرم و نرمی! اگر اجازه دهید با پوست خرس برای شما پوستین قشنگی بدوزم که شما را در سرمای زمستان از برف و سرما نجات بدهد.»

 

[Rasha_S]

شیر گفت: " نمیدانستم تو پوستین دوزی هم بلدی!" گرگ گفت: " اختیار دارید قربان اجازه بدهید نخ و سوزنم را بیاورم و پوست خرس را به تنتان اندازه کنم! "

 

[Rasha_S]

گرگ رفت و با سوزن نخ برگشت؛ با چرب زبانی پوست تازه ی خرس را به تن شیر پوشاند.

 

[Rasha_S]

بعد شکاف های آن را دوخت و گفت: بهتر است تمام روز را زیر آفتاب بمانید تا پوستین شکل تن شما را بگیرد، شیر کاری را که گرگ گفته بود کرد.

 

[Rasha_S]

بر اثر تابش آفتاب پوست خرس بر تن شیر خشک شد؛

 

[Rasha_S]

تا آن جا که دیگر نمی توانست قدم از قدم بردارد. عصر که شد گرگ به کنار شیر آمد و بدون اجازه مشغول خوردن گوشت خرس شد؛

 

[Rasha_S]

شیر گفت: " بیا پوستین را از تن من در بیاور که خیلی گرسنه ام .