امروز هم طبق معمول از آن روزهای پرهیاهو و شلوغ خانه بود. صدای گپ و گفت و قهقهههای زنانه، تمام حواسش را پرت میکرد. نقل صحبتشان، حول محور عمل و تزریق و غیبتگویی از این و آن بود. واقعاً که اعصاب حسابی داشتند. تا یادش بود، هیچوقت دنبال چنین چیزهایی نمیگشت. مادرش دائم حرصش میگرفت. چپ میرفت و راست میآمد، میگفت:
«تو یهذره هم زنانیت بلد نیستی و با این کارهات پسرها رو از خودت فراری میدی.»
دنیای او با افکار مادرش، زمین تا آسمان فرق داشت و نمیخواست خودش را محدود به این مسائل پیش پا افتاده کند. دوربین عکاسیاش را از روی میز برداشت و روی تخت کوچک یکنفرهاش ولو شد. لبخند روی ل*بش نشست. پدرش در تولد هجده سالگیاش این دوربین را به او کادو داد؛ خوب از علایقش باخبر بود. دنیای دخترانهاش در قدم زدن میان دشت و جنگل و کوچهباغها خلاصه میشد. ارمغان گردش و سفرهایش در این چند سال، عکسهایی بود که روی دیوارهای اتاقش آویزان بودند. موبایلش آلارم داد؛ سریع از کنار کتابش برداشت و پیام را باز کرد.
«واسه مسابقه چی کار کردی؟»
از خواندن متنی که دوستش نیلوفر فرستادهبود، د*اغ دلش تازهشد. دستی زیر موهای بههم ریختهی مجعد خرماییاش کشید. فکر مسابقه خواب را از چشمانش گرفتهبود. عقلش به جایی قد نمیداد. بدون آنکه چیزی بنویسد، موبایل را خاموش کرد و خودش را روی تخت انداخت. مغزش پر از افکار جورواجور بود. مسابقهی عکاسی، میان دانشجوهای کلاس که فقط یک ماه فرصت داشتند عکسهایشان را تحویل دهند. هیچ زمان تا این حد به بنبست نخوردهبود. دنبال یک سوژهای بود که تکراری نباشد؛ یک سوژه خاص و جدید. از بس در این چند روز فکر کردهبود که کمکم حس میکرد دارد به مرض ذهنی دچار میشود. برای فرار از این افکار دیوانهوار، دل از تخت کند و مشغول آماده شدن شد. زمستان بود و هر آن امکان داشت برف و بوران بیاید. پالتوی خزدار سفیدش را پوشید و کلاه فرانسویاش را روی موهای کوتاهش گذاشت. به زدن یک رژ صورتی بسنده کرد و نیمبوتهای سفیدش را پا کرد. الان اگر پدر در خانه بود، حتماً او را سفیدبرفی خطاب میکرد. دلتنگی به درونش هجوم آورد. بیست روزی تا پایان ماموریت کاریاش ماندهبود و او از همین حالا، مثل بچگیهایش شبها به آسمان خیره میشد و با ستارهها دردودل میکرد. رمزشان بود؛ پدرش از همان زمان بچگی به او گفتهبود که در نبودش به آسمان خیره شود و با او حرف بزند. سلانهسلانه، از پلههای عریض و چوبی خانه پایین آمد. رفتهرفته صدای موسیقی کرکنندهمیشد.