جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب یادت باشد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط YASNA.B با نام یادت باشد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 201 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع یادت باشد
نویسنده موضوع YASNA.B
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط YASNA.B
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,450
21,576
مدال‌ها
15
معرفی کتاب یادت باشد...

کتاب یادت باشد نوشته‌ی محمدرسول ملاحسنی کتابی درباره زندگی شهید مدافع ۲۶ ساله حرم، حمید سیاهکلی مرادی به روایت همسر۲۲ ساله‌اش، فرزانه سیاهکلی مرادی است.

درباره‌ی کتاب یادت باشد

کتاب یادت باشد، کتابی زیبا درباره‌ی زندگی یکی از شهیدان مدافع حرم، حمید سیاهکلی مرادی است که در سن ۲۶ سالگی شهید شد. همسر او، فرزانه روایتی جذاب و خواندنی از زندگی‌شان ارائه داده است. فرزانه کتاب را از کمی پیش از آغاز زندگی مشترکشان نوشته است. یعنی زمانی که برای کنکور درس می‌خوانده و اصلا به فکر ازدواج کردن با هیچکس نبوده است. اما ماجراهای جالب خواستگاری حمید و فرزانه و اتفاقات بعد از آن است که دل فرزانه را می‌برد و جواب مثبتش را اعلام می‌کند. محمدرسول ملاحسنی تمام خاطرات، اتفاقات و بینش آن‌ها در یک کتاب گردآوری کرده است و نام آن را یادت باشد، گذاشته است.

کتاب یادت باشد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

یادت باشد یک روایت عاشقانه از زندگی یک شهید است. اگر به چنین کتاب‌های علاقه دارید، از خواندن کتاب یادت باشد، لذت می‌برید.

جملاتی از کتاب یادت باشد

هنوز شیرینی قبولی دانشگاه را درست مزه‌مزه نکرده بودم که خواستگاری‌های باواسطه و بی‌واسطه شروع شد. به هیچ‌کدامشان نمی‌توانستم حتی فکر کنم. مادرم در کار من مانده بود، می‌پرسید: 'چرا هیچ‌کدوم رو قبول نمی‌کنی؟ برای چی همهٔ خواستگارها رو رد می‌کنی؟' این بلاتکلیفی اذیتم می‌کرد. نمی‌دانستم باید چکار بکنم.

بعد از اعلام نتایج کنکور، تازه فرصت کرده بودم اتاقم را مرتب کنم. کتاب‌های درسی را یک‌طرف چیدم. کتابخانه را که مرتب می‌کردم، چشمم به کتاب 'نیمهٔ پنهان ماه' افتاد؛ روایت زندگی شهید 'محمدابراهیم همت' از زبان همسر. خاطراتش همیشه برایم جالب و خواندنی بود؛ روایتی که از عشقی ماندگار بین سردار خیبر و همسرش خبر می‌داد.

کتاب را که مرور می‌کردم، به خاطره‌ای رسیدم که همسر شهید نیت کرده بود چهل روز روزه بگیرد، به اهل‌بیت؟ عهم؟ متوسل بشود و بعد از این چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد.

خواندن این خاطره کلید گمشدهٔ سردرگمی‌های من در این چند هفته شد. پیش خودم گفتم من هم مثل همسر شهید همت نیت می‌کنم. حساب و کتاب کردم، دیدم چهل روز روزه، آن هم با این گرمای تابستان خیلی زیاد است، حدس زدم احتمالاً همسر شهید در زمستان چنین نذری کرده باشد! تصمیم گرفتم به جای روزه، چهل روز دعای توسل بخوانم به این نیت که 'از این وضعیت خارج بشوم، هر چه که خیر است همان اتفاق بیفتد و آن کسی که خدا دوست دارد نصیبم بشود'.

از همان روز نذرم را شروع کردم. هیچ‌ک.س از عهد من باخبر نبود؛ حتی مادرم. هر روز بعد از نماز مغرب و عشاء دعای توسل می‌خواندم و امیدوار بودم خود ائمه کمک‌حالم باشند.
 
بالا پایین