جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ترجمه شده یادداشت‌های یک پزشک جوان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کمیک های ترجمه نشده توسط baran-83 با نام یادداشت‌های یک پزشک جوان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 39 بازدید, 4 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته کمیک های ترجمه نشده
نام موضوع یادداشت‌های یک پزشک جوان
نویسنده موضوع baran-83
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط baran-83
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,526
1,060
مدال‌ها
2
پژوهشگران براساس اسناد و مدارک و به‌ویژه با استناد به خاطرات همسر اول نویسنده، بسیاری از شباهت‌های موجود میان داستان‌ها و زندگی واقعی بولگاکوف را مشخص کرده‌اند که در کتاب به صورت زیرنویس به آن‌ها اشاره شده است. از این شباهت‌ها به‌راحتی می‌توان نتیجه گرفت که بولگاکوف به‌هیچ‌وجه در شرح خدمات پزشکی خود در کتاب غلو نکرده و واقعا وقت و دانش و نیروی خود را از جان و دل در خدمت بیماران گذاشته بود.

خواندن کتاب یادداشت‌های یک پزشک جوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی که برگرفته از واقعیت و شبیه روزنوشت هستند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره میخاییل بولگاکف

میخاییل آفاناسییویچ بولگاکوف (۱۸۹۱ ـ ۱۹۴۰) از بزرگ‌ترین نویسندگان سدهٔ بیستم روسیه است که در ایران نیز نامی شناخته‌شده به شمار می‌آید. رمان‌های مرشد و مارگاریتا و گارد سفید، داستان‌های بلند قلب سگی، تخم‌مرغ‌های شوم و برف سیاه، نمایش‌نامه‌های نفوس مرده (براساس رمان نیکالای گوگول)، ایوان واسیلیویچ و آپارتمان زویکا ازجمله آثار بولگاکوف هستند که به فارسی برگردانده شده‌اند.
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,526
1,060
مدال‌ها
2

معرفی کتاب یادداشت‌های یک پزشک جوان

کتاب یادداشت‌های یک پزشک جوان نوشتهٔ میخاییل بولگاکف و ترجمهٔ آبتین گلکار است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. بولگاکف این کتاب را براساس واقعیت نوشته و تجربه‌های خود در زمان پزشکی و در دوران سیاه روسیه را به تصویر کشیده است.

درباره کتاب یادداشت‌های یک پزشک جوان

یادداشت‌های یک پزشک جوان مجموعه داستان‌هایی از میخاییل بولگاکوف نویسندهٔ بزرگ ضد کمونیسم روس است.
حرفهٔ اصلی بولگاکف پزشکی بود. او در اواخر سپتامبر سال ۱۹۱۶ به اتفاق همسرش، تاتیانا لاپّا، راهی بیمارستان قصبهٔ دورافتادهٔ نیکولسکویه در ایالت اسمولنسک شد. خاطرات این دوره از زندگی و کار پزشکی او در مجموعهٔ داستان‌های کتاب حاضر بازتاب یافته است.
داستان‌های این مجموعه در زمان زندگی بولگاکوف به‌صورت جداگانه در نشریات به چاپ می‌رسیدند و البته اکثر آن‌ها دارای عنوان فرعی یادداشت‌های یک پزشک جوان بودند. بولگاکوف در سال‌های بعد نیز در نامه‌هایش از قصد خود برای تنظیم اثری با همین عنوان سخن گفته بود، ولی این کار را انجام نداد. ناهماهنگی‌هایی هم که ممکن است در داستان‌ها به چشم بخورد از همین مسئله ناشی می‌شود.
یادداشت‌های یک پزشک جوان براساس واقعیت نوشته شده و بولگاکوف تقریباً همهٔ رویدادهای توصیف‌شده در داستان‌ها را شخصاً تجربه کرده و از سر گذرانده بود.​
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,526
1,060
مدال‌ها
2
بولگاکوف از اواسط دههٔ ۱۹۲۰ با شور و حرارت به نوشتن نمایش‌نامه پرداخت (خودش می‌گفت نثر و نمایش‌نامه برای او مانند دست راست و چپ برای پیانیست‌هاست) و چندین نمایش‌نامهٔ ارزشمند پدید آورد که اکثر آن‌ها با استقبال تماشاچیان روبه‌رو می‌شدند، ولی سپس در چنگال سانسور گرفتار می‌آمدند یا از برنامهٔ تئاتر برداشته می‌شدند. ازجمله نمایش‌نامه‌های او می‌توان به فرار، آپارتمان زویکا، ایوان واسیلیویچ، باتومی (دربارهٔ زندگی استالین) و... اشاره کرد.
بولگاکوف در سال ۱۹۴۰ در مسکو از دنیا رفت.
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,526
1,060
مدال‌ها
2

بخشی از کتاب یادداشت‌های یک پزشک جوان

«اگر کسی با اسب در کوره‌راه‌های بین آبادی‌های روسیه سفر نکرده باشد، حرفی ندارم که برایش بگویم؛ چون به‌هرحال درک نخواهد کرد. آن کسی هم که سفر کرده است، هیچ تمایلی ندارم این خاطره را برایش زنده کنم.
خیلی کوتاه می‌گویم: پیمودن چهل ویرستا فاصلهٔ میان شهرستان گراچیوفکا و بیمارستان موریوا برای من و سورچی‌ام دقیقآ یک شبانه‌روز طول کشید؛ دقیق دقیق یک شبانه‌روز: ساعت دو بعدازظهر روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۱۷ ما کنار آخرین انبار غلهٔ واقع در مرز شهر زیبای گراچیوفکا بودیم و ساعت دو و پنج دقیقهٔ روز ۱۷ سپتامبر همان سال فراموش‌نشدنی ۱۹۱۷ من روی چمن‌های لگدکوب‌شدهٔ حیاط بیمارستان موریوا بودم که از باران‌های پاییزی خیس خورده و از رمق افتاده بودند. با چنین ظاهری آن‌جا ایستاده بودم: پاهایم خشک شده بود، آن هم با چنان شدتی که همان‌جا در حیاط داشتم در ذهن آشفته‌ام صفحات کتاب‌های درسی را ورق می‌زدم و ابلهانه می‌کوشیدم به یاد بیاورم واقعآ چنین مرضی وجود دارد که ماهیچه‌های انسان را خشک می‌کند، یا این توهمی است که در خواب دیشب در روستای گرابیلوفکا دامنگیر من شده است. نام لاتین این بیماری لعنتی چه بود؟ هرکدام از ماهیچه‌هایم چنان درد طاقت‌فرسایی داشت که به دندان‌درد می‌مانست.
در مورد انگشتان پایم که اصلا نیازی به گفتن نیست: آن‌ها دیگر در چکمه‌ام تکان نمی‌خوردند، فرمانبردار آرام گرفته و به کنده‌های قطع‌شدهٔ درخت شباهت پیدا کرده بودند. اعتراف می‌کنم بزدلی بر من چیره شده بود و زیرلب به علم پزشکی و به آن درخواستی که پنج سال پیش به رئیس دانشگاه داده بودم، لعنت می‌فرستادم. در آن زمان خورشیدْ بالای سرمان انگار از پشت غربال می‌درخشید. پالتویم مانند اسفنج باد کرده بود. با انگشتان دست راستم بیهوده می‌کوشیدم دستهٔ چمدان را بگیرم، ولی سرانجام منصرف شدم و تفی روی چمن‌های خیس انداختم. انگشتانم قادر به گرفتن چیزی نبود. دوباره در مغزم که با انواع و اقسام اطلاعات از کتاب‌های جالب پزشکی پر شده بود، نام یک بیماری زنده شد: فلج. با درماندگی ــ و فقط شیطان می‌داند برای چه ــ در ذهن به خود گفتم: «پارالیزیس.»
به لب‌های کبودم که مانند چوب خشک شده بود تکانی دادم و گفتم: «بـ ... به این جاده‌های شما... بـ ... باید عادت کرد...» و همزمان با گفتن این حرف، به علت نامعلومی با غیظ به سورچی خیره شدم، گرچه او شخصآ گناهی در بدی راه نداشت.»
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,526
1,060
مدال‌ها
2
معرفی نویسنده
عکس میخائیل بولگاکف

میخائیل بولگاکف

میخائیل بولگاکف که در سال ۱۸۹۱ در کیف (پایتخت اوکراین)‌ به‌دنیا آمد،‌ دوران کودکی و بالیدنش را در خانواده‌ای بافرهنگ‌ آغاز کرد.‌
 
بالا پایین