نام رمان:یه اتفاق خاص
نویسنده: وجیهه صفرزاده
ناظر:
@یسنا باقری
ژانر: انتقامی.عاشقانه
خلاصه رمان: یک دختری به اسم برکه که زندگی توپ توپ داره تو نازو نعمت بزرگ شده ولی به مرور زندگیش عوض میشه
(بهتون پیشنهاد میدم از دست ندین)
پارت اول:
با برخورد ی چیزی برمیگردم نگاه به نغمه میکنم..بااخم میگم چته وحشی باابرو اشاره میکنه ب اون سمت سرم برمیگردونم نگاه استاد میکنم اوو تازه فهمیدم چیشده باصدا استاد نگاش میکنم
استاد:خانم تهرانی حواستون کجاست؟
نگاش میکنم لبخند میزنم همینجا استاد تو دلم میگم مگه حواس من میتونه جز تو
پرت چیزی بشه
بااخم ها امیر سرم میندازم پاین ..
بعد چنددقیقه با صدا جدی امیر که میگه خسته نباشید همه جوابش میدن
نگاش میکنم اروم میگم خسته نباشید
امیر... جلسه بعد از این مبحث کوییز میگیرم. با قدم ها جدی میره سمت در میره بیرون حتی به اعتراض های بچها بی توجه
پا میشم کیفم برمیدارم میرم با نغمه بیرون
نغمه.. اوف یکم رو اخلاق دوست پسرت کار کن
نگاش میکنم خیلیم خوبه
میرم سمت در ورودی من میرم خونه امروز مهمانی دعوتیم..
نغمه.. همون خوشحالی
هیچی نمیگم دربست میگیرم میرم سمت خونه
با صدا راننده که میگه رسیدین خانم پول حساب میکنم پیاده میشم
در با کلید باز میکنم . با دیدن خونمون لبخند میزنم ی خونه با کلی درخت گل ها زیبا در میبندم میرم سمت خونه .با صدا بلند میگم سلااااام
مامان: سلام دخترم . لبخند میزنم لپش بوس میکنم..بابا کو مامان
مامانم..شرکت دخترم برو حمام آماده شد الا میاد بابا
سرم تکون میدم میرم تو اتاق
لباسام عوض میکنم میرم سمت حمام بعد ی دوش ۲۰ میام بیرون ...
جلو اینه وایمیستم به خودم نگاه میکنم
بزارین خودم معرفی کنم من برکه تهرانی هستم دختر مهرداد تهرانی ..فوق العاده دختر مهربون خوشگل و البته لجباز
به خودم نگاه میکنم تو اینه ی پوست کاملا سفید که اصلا نیاز نیس کرم یا پنکک بزنم ولی فقط برا مهمانی ها میزنم..بینیم حالت عملی ولی خب عمل نیس ولی کسی باور نمیکنه لبا کوچیک ولی برجسته چشا عسلی با رگ ها سبز موهام بلند خرمای تا باسنم ابریشمی چال گونه مژها بلند
اوف به ساعت نگاه میکنم اوو چقدر از خودم گفتم با دیدن ساعت ۷ سریع کرم پودرم میزنم ی خط چشم باریک میکشم با سایه کمرنگ قهوهای مژهام ریمل میزنم ی رژگونه مات قهوی. موهام اتو میکشم صاف میبندم ی تیکه از جلوم میریزم .. میرم سمت کمد لباسام.....