- Jul
- 410
- 3,724
- مدالها
- 2
یه روز یه پسر خوب و خوشتیپ
توی خونه بود که این و برداشت پیچید توی کوچه پشتی
برای رسیدن به آرزوهاش هدایا شو میچپوند توی کولهپشتیش
یه کوله پراز خاطره با یه تن بی جون
همهی رفیقاش رو یه شبه پیچوند
اگه میرفت دیگه بر نمیگشت دنبال یه فرصت مناسب بود تا بزنه بیرون
میگفت یه دختر بود که هنوز مونده پیشش
میگفت پاش میمونه میکنه روسفیدش
همینکه از خونه زدش بیرون اون و با یکی دیگه تو همون کوچه دیدش
پیش خودش میگفت:
خدایا یعنی میشه، توی دوساعت با یکی دیگه صمیمی شه؟!
یهو ماتش برد، انگاری دیونه شد...ههه اون پسر رفیق صمیمی شه
اصلا باز شده بود تارو پودش...
بازی کرده بودم با غرورش...
دیگه رسیده بود آخر خط با خودش میگفت پات و بزار رو عشق
لای خنده هاش گونه هام میشه خیس
یهو گریه میکنه یهویی میره ریسه
سرش گرمه، انگار با یه کاغذ و خودکار یه جزایی داره مینویسه
هیچکی نفهمید کجا رفت و کجا پیچید
فاز عادی نداشت خودش و از همه جدا میدید
بعد اون با کسی حرف نمیزد فقط کلمه هاش رو لابه لای نُت ها میچید
همهی تماس های رفیق اش و رد میدادش
موزیک شد تمام عشق و حال و تفیحاتش
شبا یواشکی عکس همون دختره رو میدید
ولی به روش نمیورد که بد میخوادش
واسش مهم نبود چه وصله ای میبندی بهش
واسه رسیدن به آرزو هاش میجنگیدش
دیگه به هیچکی اعتماد نداشت
هرکی میگفت دوست دارم فقط میخندیدش
دشمناش دیدن تنها شده، بعد دوره اش کردن
میخورد زمین ولی دستی نبود واسه بلند کردنش
یه موزیک هایی میسازه که پر از دردن
همه میگن روانیه ولی خودش میگه هنرمنده
من همونم همون پسر خوب و خوشتیپ
که هنوز میبیند تو کوچه پشتی
همونی که عکست و داره توی کولهپشتیش
ولی توئه بیمعرفت زدی اون و کشتی
من فقط میخواستم ببینمت تا دلم وا شه
میخواستم کنارم باشی حواست به من باشه ولی رفتی
منم قسم خورده بودم همهی درد و دل هام و بگم با شعر
من تنها بودم توی روزای زشت بی تو
کلی نوشتم تا شاید یه روز دل بدی تو
من پا گذاشتم رو همه خواسته های دلم تا تو
کنار اون بسازی زندگی تو
من همونم که بد میگفتی، فحش نمیداد
میزدی تخت سی*ن*هاش ولی تورو هل نمیداد
من همونم که بهش گفتی زیرزمینی
شدم فرا تر از دلقک های برج میلاد
توی خونه بود که این و برداشت پیچید توی کوچه پشتی
برای رسیدن به آرزوهاش هدایا شو میچپوند توی کولهپشتیش
یه کوله پراز خاطره با یه تن بی جون
همهی رفیقاش رو یه شبه پیچوند
اگه میرفت دیگه بر نمیگشت دنبال یه فرصت مناسب بود تا بزنه بیرون
میگفت یه دختر بود که هنوز مونده پیشش
میگفت پاش میمونه میکنه روسفیدش
همینکه از خونه زدش بیرون اون و با یکی دیگه تو همون کوچه دیدش
پیش خودش میگفت:
خدایا یعنی میشه، توی دوساعت با یکی دیگه صمیمی شه؟!
یهو ماتش برد، انگاری دیونه شد...ههه اون پسر رفیق صمیمی شه
اصلا باز شده بود تارو پودش...
بازی کرده بودم با غرورش...
دیگه رسیده بود آخر خط با خودش میگفت پات و بزار رو عشق
لای خنده هاش گونه هام میشه خیس
یهو گریه میکنه یهویی میره ریسه
سرش گرمه، انگار با یه کاغذ و خودکار یه جزایی داره مینویسه
هیچکی نفهمید کجا رفت و کجا پیچید
فاز عادی نداشت خودش و از همه جدا میدید
بعد اون با کسی حرف نمیزد فقط کلمه هاش رو لابه لای نُت ها میچید
همهی تماس های رفیق اش و رد میدادش
موزیک شد تمام عشق و حال و تفیحاتش
شبا یواشکی عکس همون دختره رو میدید
ولی به روش نمیورد که بد میخوادش
واسش مهم نبود چه وصله ای میبندی بهش
واسه رسیدن به آرزو هاش میجنگیدش
دیگه به هیچکی اعتماد نداشت
هرکی میگفت دوست دارم فقط میخندیدش
دشمناش دیدن تنها شده، بعد دوره اش کردن
میخورد زمین ولی دستی نبود واسه بلند کردنش
یه موزیک هایی میسازه که پر از دردن
همه میگن روانیه ولی خودش میگه هنرمنده
من همونم همون پسر خوب و خوشتیپ
که هنوز میبیند تو کوچه پشتی
همونی که عکست و داره توی کولهپشتیش
ولی توئه بیمعرفت زدی اون و کشتی
من فقط میخواستم ببینمت تا دلم وا شه
میخواستم کنارم باشی حواست به من باشه ولی رفتی
منم قسم خورده بودم همهی درد و دل هام و بگم با شعر
من تنها بودم توی روزای زشت بی تو
کلی نوشتم تا شاید یه روز دل بدی تو
من پا گذاشتم رو همه خواسته های دلم تا تو
کنار اون بسازی زندگی تو
من همونم که بد میگفتی، فحش نمیداد
میزدی تخت سی*ن*هاش ولی تورو هل نمیداد
من همونم که بهش گفتی زیرزمینی
شدم فرا تر از دلقک های برج میلاد