ایده ۲۰ ایده برای نویسندگان فانتزی و تخیلی ‌نویس_بشتابید!!!!

[کاربر حذف شده]

فانتزی ژانر بسیار محبوبی است. دنیاهای خیالی بیشماری در رمان های فانتزی وجود دارد و این بدان معنی است که شما واقعاً باید روی منحصر به فرد بودن دنیای خود تمرکز کنید. امکاناتی که یک دنیای خیالی با جادو، موجودات خیالی و توانایی ها در اختیار ما قرار می دهند تقریباً بی پایان است. می توانید هر چیزی رو به وجود آورید. در اینجا 20 ایده برای نوشتن ژانر تخیلی آورده شده است.

 

[کاربر حذف شده]

1. درباره شخصیتی بنویسید که شیئی عجیب را در جنگل پیدا می کند و آن را به خانه می برد. آنچه بعداً درون آن کشف می کند خارج از تصوّر است.

2. داستانی در مورد شخصیتی بنویسید که همواره این توانایی را داشته است که ظاهر خود را تغییر دهد و به همین دلیل همیشه ظاهر واقعی خود را در پشت چهره های جذاب پنهان کرده است. اکنون، توانایی خود را از دست داده است و چهره واقعی او در معرض دیده همه است.

3. داستانی در مورد ساکنان مکانی بنویسید که ناگهان با تنها متحد واقعی خود وارد جنگ می شوند. شخصیت شما هیچ تصوری از دلیل این جنگ ندارد و به طور ناخواسته وارد جنگ شده است.

 

[کاربر حذف شده]

4. درباره قدرت جادوگری بنویسید. اینکه برخی در آن برتری دارند، برخی فقط خوب هستند و برخی دیگر علیرغم اینکه قادر به استفاده از آن هستند کاملاً با آن مخالف هستند. شخصیت اصلی شما جز مخالفین است.

5. در مورد شخصیتی بنویسید که در رابطه با جوامع دست نخورده تحقیق می کند. در حالی که در جنگل درحال انجام یک پروژه است، به طور تصادفی توسط شخصی از آن جامعه دیده می شود. آنچه آن شخص قادر به آن است فراتر از دنیایی است که شخصیت شما تاکنون از وجود آن آگاه بوده است.

 

[کاربر حذف شده]

6. درباره شخصیتی بنویسید که دنیای او در حال از بین رفتن است. زمین در حال مرگ است و تمام گیاهان و احتمالاً زندگی در حال نابودیست.

7. داستانی بنویسید که در آن یکی از شخصیت ها به قدرت های جادویی دسترسی دارد. شخصیت دیگر در زندگی چیزی بیشتر از این نمی خواهد که به این قدرت جادویی دست پیدا کند. تا چه حد این شخصیت حاضر است برای رسیدن به قدرت جادوگری پیش برود؟

8. شخصیت اصلی و برادرش همیشه بهترین دوستان هم بوده اند. آنها تقریبا همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. تا زمانی که او را در حین انجام کاری می بیند که هرگز فکرش را نمی کرد.

 

[کاربر حذف شده]

9. کتابی درباره یک جامعه باستانی بنویسید که شخصیت آن در ذهن خود صدایی می شنود. او تقریباً مانند یک برده زندگی می کند و آزادی اندکی دارد. زندگی او به همین منوال ادامه دارد تا اینکه می فهمد که صدا متعلق به چیست.

10. شخصیت شما سوار بر کشتی شده تا به سرزمینی تازه کشف شده برود. چیزی که آنها هنگام رسیدن به آنجا پیدا می کنند گونه های کشف نشده ای از موجوداتی شبیه انسان است.

 

[کاربر حذف شده]

11. افرادی که نیروی جادویی ندارند از جامعه طرد می شوند. شخصیت داستان شما قدرت جادویی ندارد و خواهر بزرگترش همواره تلاش کرده است که کسی از بدو تولد به این موضوع پی نبرد. یک لحظه ممکن است همه چیز را خراب کند.

12. در مورد شخصیتی بنویسید که به یک معجزه احتیاج دارد و معجزه ای را هم ملاقات می کند! معجزات در واقع فقط اتفاقات نیستند بلکه یک شخص می تواند معجزه زندگی باشد. وقتی معجزه او برای کمک ظاهر می شود شخصیت داستان دچار برداشت اشتباهی از او می شود.

 

[کاربر حذف شده]

13. شخصیت داستان شما همیشه معتقد بوده است که جادو وجود دارد. او فقط نمی داند واقعاً چقدر نزدیک به آن بوده است.

14. داستانی بنویسید در مورد اینکه چگونه پس از حادثه ای که منجر به مرگ پدر شخصیت داستان شما شده، آنها اسراری را کشف می کنند که حتی درک آن برایشان ممکن نیست. سپس دوست پدرشان وارد داستان می شود و همه چیز را توضیح می دهد.

15. در مورد شخصیتی بنویسید که به کودکان جادوگری می آموزد. هنگامی که می فهمد یکی از کودکان دارای قدرتی بیش از حد انتظار است، او باید متوجه شود که دقیقاً قدرت او در چه حدی است و از انجام کاری که می تواند خطرناک باشد جلوگیری کند.

 

[کاربر حذف شده]

16. یک داستان فانتزی بنویسید در مورد شخصیتی که هر روز که از خواب بیدار می شود احساس یکسانی دارد: اینکه چیزی در زندگی او از دست رفته است. وقتی متوجه می شود کابوس های مکرر او در واقع خاطره هایش هستند، همه چیز برایش روشن می شود.

17. شخصیت رمان شما از نظر غذا و سرپناه با مشکل روبرو شده است. هنگامی که او با شخصی از گذشته خود روبرو می شود، واقعیت معنا می گیرد. اگر فقط آن شخص بتواند کاری که بر روی آنها انجام شده است را خنثی کند.

 

[کاربر حذف شده]

18. کشور شخصیت داستان شما ار همه نظر بهترین است ... تا زمانی که یک حاکم جدید با استفاده از زور و جادو حکمرانی را به دست می گیرد. تکان دهنده ترین قسمت داستان این است که هیچ ک.س از آن کشور نمی داند که جادو وجود دارد ... و همه افرادی که دارای قدرت جادویی هستند نمی دانند که افرادی بدون آن نیز وجود دارند.

19. شخصیت شما زبانی را می شنود که پیش از آن روز هرگز نشنیده است ... اما با این وجود هر کلمه آن را درک می کند. معلوم می شود او واقعاً متعلق به جایی که فکر می کرده نیست.

20. شخصیت داستان شما یک دروغگوست و نمی تواند از بیان داستان های ساختگی که باعث حسادت اطرافیانش می شود دست بکشد. سپس او یک روز از خواب بیدار می شود و متوجه می شود همه دروغ هایش به واقعیت بدل شده اند.
منبع: فصل یک