جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ‌‌سید محمدرضا شمس (ساقی)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ;FOROUGH با نام ‌‌سید محمدرضا شمس (ساقی) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 499 بازدید, 28 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ‌‌سید محمدرضا شمس (ساقی)
نویسنده موضوع ;FOROUGH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
تسلیت گویم کنون بر رهبر و خلق غیور
در رثای سیّد مظلوم ، آن مَرد صبور
همچنین آن همرهانِ مَست، از جام حضور
که ز تاریکی گذر کردند تا معراج نور

نام‌شان جاوید و روح پاکِ آنان شاد باد
(ساقی) کوثر ، شفیع جمله در میعاد باد.

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
"اَلسَّلامُ عَلَیكِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه"

(دارالشفا)

اگر داری هزاران درد بی‌درمان بیا اینجا
که با اذن خدا باشد طبیب دردها اینجا

اگرچه هست پنهان مرقد خیرالنسا ، اما
به‌شوق مرقد آن بانوی عظما ، بیا اینجا

مزار حضرت معصومه‌ی قم را زیارت کن
که باشد جلوه‌ای از مرقد خیرالنسا اینجا

دعاهایت اجابت می‌شود در این حرم زیرا
که خفته ، اخت سلطان سریر ارتضا اینجا

دلِ درمانده و غمدیده‌ی خود را مداوا کن
که بی‌شک هست هم دارو و هم دارالشفا اینجا

بنوش از آب سقاخانه‌‌اش در صحن آیینه
که می‌باشد یقیناً چشمه‌ی آب بقا اینجا

ببوس این بارگاه و رفعت آن را تماشا کن
که باشد بوسه‌گاه مرتضی و مصطفی اینجا
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
دلِ خود را گرهْ زن بر ضریح این حرم با عشق
که دل را می‌کُند از بند این دنیا ، رها اینجا

دو رکعت با خلوص دل نماز عشق ، برپا کن
به بالاسر، که تا بینی به چشم دل، خدا اینجا

نمی‌ماند به‌جا ، کاخی همیشه جاودان اما
بقا را می‌توان بینی در این دار فنا ، اینجا

مِس زنگاری دل را جلا ، نَه!... بل طلا دارد
به اکسیری که بر دل می‌زند این کیمیا اینجا

مشو غرّه به مال و جاه و... قلبت را مصفا کن
ندارد فرق زیرا در نظر ، شاه و گدا اینجا

نه تنها این حرم در قم ندارد مثل و همتایی
که هم شأن است حتی با مقام اولیا اینجا

نه تنها اهل قم بالد به خود ، از شأن این بانو
که می‌بالد به‌خود زین خواهری، حتی رضا اینجا

به غیر از شهر خود ، هر آشنا باشد غریب اما
تفاوت نیست بین هر غریب و آشنا اینجا

چنانکه شهر قم را عُشّ آل مصطفی خوانند
بنازد شیعه بر این بارگاهِ باصفا ، اینجا

خوشا چشمی که دل، بندد به دیدار حریم او
چو اهل قم ، که گردیده به گنبد ، مبتلا اینجا
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
خوشا آنکس که عادت کرده تا آید به‌گوش او
مناجات و اذان از مأذن ِ گلدسته‌ها اینجا

خوشا آنکس که سر را می‌گذارد بر حریم او
بدون ادعا و عاری از روی و ریا اینجا

چو می‌بوسد ضریح باصفایش را به صدق دل
زیارت کرده گویی مرقد شمس الضحا اینجا

شفاعت می‌کند چون شیعیان را در صف محشر
چگونه می‌توان دل کَند ، از صحن و سرا اینجا

اگر گم کرده‌ای راه خودت را از سر غفلت
بیا در این حرم، زیرا که باشد رهنما اینجا

گنهکاری ، اگر حتی دمی آید به این درگاه
شود شرمنده‌ی کردار ، بی‌چون و چرا اینجا

دخیل مِهر می‌بندد ضریح زرنگارش را
که بخشیده شود از جرم و عِصیان و خطا اینجا

خلاصه دست خالی رد نمی‌گردیم ازین درگاه
"اگر از صدق‌ دل‌ ، آریم‌ روی‌ التجا اینجا" ۱

دل زنگاری‌ات را پهن کن در این حرم زیرا
که پای زائرانش ، می‌دهد آن را جلا اینجا

مَشام جان ، معطر کن به عشق (ساقی) کوثر
اگر خواهی شوی مسـ*ـت از شراب جانفزا اینجا

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
(ژاژخا مشو)

ای بی‌خبر ز من! تو مرا جستجو مکن
قلبم شکسته است مرا زیر و رو مکن

خون داده‌ام به راه وطن وقت عاشقی
صحبت ز عاشقان وطن بی وضو مکن

صد کندوان عسل ز دهانم چکیده است
انگشت زهر را تو به کندو فرو مکن

قید شرف مزن! مشو پابند ناکسان
خرج کثافتان به جهان ، آبرو مکن

لب را به یاوه وا مکن و ژاژخا مشو
با گوشه و کنایه، مرا تندخو مکن

بر تن مکن لباس نزاع و نقاق را
پیرانه‌سر رسیده مرا جنگجو مکن

گر روزنی ز نور هدایت بوَد تو را
کینه نوَرز و خاک بر این کورسو مکن

وقتی لباس معرفتت پاره پاره است
هر پاره را به پاره‌ی دیگر رفو مکن

وقتی خ*یانت است تو را در خیال خام
بگذر از این خیال و قدم سوی او مکن

بوی تعفن‌ات همه جا را گرفته است
این لاشه را به دور کن از خویش؛ بو مکن

آبی بزن بر این تن گندیده از هوس
خود را اسیر گورکن و مرده شو مکن

هی زل نزن در آینه ، ننگر به روی خویش
ابلیس و نفس را تو به هم رو به رو مکن

آبی بزن بر آتش این نفس‌ بلهوس
آتش برای آخرتت ، آرزو مکن

دان مغتنم دقایق این روزگار را
گِرد گنه مپیچ و گنه جستجو مکن!

ای ناخلف که دم زنی از صدق و معرفت
این قصه را برای کسی بازگو مکن

ظرف صبوری‌ام به نهایت رسیده است
هشیار باش و خون به دلم تا گلو مکن

من (ساقی) شراب وفا و محبت‌ام
سنگ عناد و بغض، رها بر سبو مکن

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
(صادق آل عبا)

توسن عِلم و فقاهت شد به دستت تا که زین
تاختی بر جاهلان ، با منطق حق الیقین

صادق آل عبایی و شدی بر شیعیان
رهنما در زندگانی تا به فردوس برین

پایه ریز مکتب فقه و اصولی در کمال
عالمان چون کودکی هستند نزدت خوشه‌چین

وارث یاسین و طاهایی و باشد منطقت!
مُنطبق با جمله‌‌ی آیات قرآن مبین

شرع را ، در آسمان عِلم ، دادی بال و پر
سایه افکندی به بال معرفت، روی زمین

آنچنان بخشیده‌ای جان بر احادیث و علوم
که یقیناً آفرین گفته تو را ، جان آفرین

هم‌ترازت نیست در عِلمٍ الهی در جهان
غیر آل الله که هستند مانندت وزین

چون هُشام بن حَکم‌ها و مُفَضَّل‌ها به صدق
سوده‌اند از عجز بر محراب درگاهت جبین

ذوالفقار عِلم را در دست داری چون علی
می‌زنی بر فرق بدخواهان و دشمن‌های دین

کرد ویران مکتب تو ، خانه‌ی تزویر را
با بیان صادقت همچون امیرالمؤمنین

ریختی بر هم بساط جهل و ظلمت را به عِلم
نور بخشیدی به قلب شیعیان راستین

جایگاهت در مدینه هست همتای رسول
در میان دشمنان شیعه هم هستی امین

شهد نوشاندی به کام خلق با عِلم و عمل
زهر بر کامت اگرچه کرد منصور لعین

مرغ روحت کرد تا پرواز ، سوی آسمان
شد دل اهل مدینه در غم مرگت حزین

تیره‌گون شد آسمان از این مصیبت گوییا
بر زمین افتاد ماه و گشت با ظلمت قرین

آرمیدی در گلستان بقیع اما دریغ!
کرد ویران دست جهل و کینه آن حصن حصین

مرقدت بی بارگه باشد اگر که در بقیع
هست دشمن از عناد خویش نزدت شرمگین

شیعه‌ی آل علی ، پاینده از عِلم تو شد
عالَم اسلام می‌باشد علومت را ، رهین

مثل خورشیدی فروزان تافتی تا بر جهان
آسمان شد از فروغ یک نگاهت نقطه‌چین

گفت (ساقی) در مدیحت چامه‌ای را با خلوص
دارد امّیدی که در محشر شوی او را معین.

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
(روز کــــارگــــر ، گــرامـی بـاد)
─━⊰═••❃❀❃••═⊱━─

(كارگ و کارفرما)

کــارفــرمــايـی دغـــل در كــارگــاه
كـــرد بــد اخمـی بــه روی كــارگــر

گفـت بـــا وى ، از ره منّــت سخــن
كــرد بـــر او از سـر نخـــوت نظـــر

كــارگــر بـــر كــارفــرمــا زد نهـيـب
چيست؟ منظــور تـو از این دردسر

كــارفــرمــا را غــرور و كبــر و نــاز
بــاشـد از رنــج و شكنــج كــارگـــر

مـوجـب فخــر و مقــام و جــاه تـو
دســترنــج مــن بُــوَد اى بـی هنـــر

تــو ز يُمـــن دســـتـرنــج كـــار مــن
گشــته‌ای فـــرمــانـــروا و گنجـــوَر

زور مــن بخشــيده زور و زر تــو را
مـزد زور خويش خواهم سـيم و زر

رنجبــــر را ، زاری و خِفّــت چـــــرا
زر بُــوَد پـــــاداش رنــــج رنجبـــــر

مـن ز رنـج بــازوى خود نـان خورم
کـی؟ شوم تسليم كبـر و جـاه و فـر

مـن نشانيـدم نهـــال سعـی و كـــار
تـا خـورم از شاخِ سعـی خود ثمـــر

مـن كنم كــار و تو ام اُجــرت دهـی
ايـن بـه ٱن در ؛ منّــتی نبــوَد دگـــر

مـُـزد مـن گر كــم دهی از حــدّ خود
كــم شود كــار تـو هـم از هـر نظـــر

بيشــتر گـــردد اگــر پـــاداش كــــار
كــــارگـــر را كــــار ، گـــردد بيشــتر

در ره ســــود تــــو ، از كــف داده‌ام
زور بـــازو ، روح تـــن ، نـــور بصــر

دادم از كـف ، گــوهـــر عمــر عـزيـز
تـا تــو را حـاصــل شود دُرّ و گهــــر

بر سر كــار تــو شد مــويــم سپــيد
از غـم و رنـج تـو اَم خــم شد كمــر

تـا بنـوشم شهــد سود کــار خویش
می‌خورم هر روز و شب خونِ جگر

رايگــانــم زر نــــدادی ، بلكــه مــن
كـرده‌ام از حــق خود صــرفِ نظــر

چون نيـــاز مــا به يكــديگـــر بــوَد
نيست مــا را منــتی بــر يكـــدگـــر

گـرچــه در دنیــا ز بـی انصــافی‌ات
هیچگــه بــر مـــا نمــی‌داری نظــــر

(سـاقـیِ) جـــام ولایــــم می‌دهـــد
بــاده‌ای شـیرین‌تر از شهـد و شکـر

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
(حمزه سیدالشهدا)

ای داده جان به راه خدا حمزه
یار نبی ، به وقت غزا ، حمزه

بودی به "جنگِ بدر" سپهسالار
بر دفع دشمنان خدا ، حمزه

ای بهترین ، ز نسل بنی هاشم
همچون علی ز شأن و صفا حمزه

در آسمان معرفتی ، بی شک
روشن‌تر از سُهیل و سُها حمزه

شیر نبرد عرصه‌ی هیجایی
ای فاتح الغزا ، ز قضا حمزه

از بغض هنده همسر بوسفیان
آن زاده‌ی عناد و جفا ، حمزه ـ

کُشته شدی به "جنگ اُحد" زیرا
کُشتی چو دشمنان دغا ، حمزه

خوانْدت نبی به نزد مسلمانان :
محبوب قلب خود ، ز وفا حمزه

مَدحت نگفته است ک.س آن گونه
که بوده است و هست سزا ، حمزه

باید تو را ستود و سخن‌ها گفت
چون لایقی به حمد و ثنا ، حمزه

نامت شده‌ست حک به دل تاریخ
"سید" به لوحه‌ی "شهدا" حمزه

بر (ساقیٍ) غمین ، نظری فرما
در رستخیز روز جزا ، حمزه...

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,870
15,769
مدال‌ها
6
(حضرت عبدالعظیم حسنی)

(شاهِ ری)

ای آن که ری ، ز نــام تــو گردیده نــامــوَر
زیبــنده است مــدح و ثنــایت ز هر نظـــر

هستی کـریم و حضرت عبــدالعظیــم ، تو
چون جـدّ خود ، بیانگر خــلق عظیــم ، تو

ای در مقــام و عـِـلم ، چو اختـر به آسمان
ای پــرفــروغ ـ شمــع شبـستان شـیعیــان

وقتی زیــارت حـرمـت همچو کــربــلاست
یعنی که بــارگــاه تو گنجیــنه‌ی شفــاست

بـا معــرفـت کسی کــه ببــوسـد تـــراب تو
دردش یقیــــن ، دوا بشــود در رکــــاب تو

خــاکِ ری از وجــود تـو گــردیـده ، کیمیــا
مِس را غبــــار درگـــه تــو می‌کنـــد طـــلا

خـاکـی کــه بــود آرزوی ابـــن سعـــد دون
خوکی که از خبــاثت خود گشت سرنگون

هـــرگــز نخورد گنــدمی از خاک پـاک ری
هرچنــد بــود تشنه‌‌‌لب و سـیــنه چاک ری

اما تو شـــاهِ ری شــدی و ری شد اســتوار
چون مــرقــد تو گشت درین خاک پـایـدار

درک چهــار امــام چو کردی به لطف حـق
اعمـال و عـِـلم تـو به یقین گشـت منطبـق

زیـرا امــام گفـت به اصحــاب ، در غیــاب
دارنـد هر سـؤال، از ایشـان دهـی جــواب

یعنی کـه احتــرام تو شایسـته و سزاست
این گفته‌ی امـامِ دهـم ، سبط مصطفاست

بــا احتـــرام ، ســر بنهـــم بـــر تــــراب تو
چون واجب است بوسه به خاک جناب تو

یــا ســیدالکـــریم ، کـه بحـــر کـــرامتــی!
یــا ســیدالعظیــم ، کـه نـــور هـــدایتــی!

بـر (ساقی) شکسـته‌دل از لطـف کن نظــر
ای آن که ری ، ز نــام تــو گردیده نــامــوَر

سید محمدرضا شمس (ساقی)
 
بالا پایین