متفرقه •° وصـفِ حـالت رو با شـعر بگو! °•

[اِلناز]

گر وجودی آن را بود
دگر رهسپار وجودش شد
دهر این زمانه عشق قاتل قهاری بُود

 

[ادوارد کلاه به سر]

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

 

[وِیان؛]

پلكی زديم و وقت خدا حافظی رسيد
ساعت برایِ با تو نشستن حسود بود :)))

 

[نـبات]

«هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش.»

 

[*نبوا*]

رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی
خاکستر مرا نسپاری به دست باد

 

[VIXEN]

لای دیوارها چروکیدم ...
در نمایی که تنگ‌تر می‌شد
هر چه این دوربین جلو می‌رفت ...
مرگِ من هم قشنگ‌تر می‌شد
خارج از قسمتی که من باشم ...
در اتاقی که ضرب در مردم
نان از این سفره دور خواهد شد ...
ده طرف داس و یک طرف گندم

 

[وِیان؛]

او را نہ تنها دوست‌داشتم، بلکه همهٔ ذراتِ تنم
او را می‌خواست ..

 

[آیناز]

خستگی را فریاد میزنم
ولی از کَس جوابی نشنوم

 

[Hilda;]

بوی شــوم امتحان آید همی
یــاد صفـر مهــربـان آیـد همی
ما ز تعلیـم و تعلـم خسته ایم
دل به امیــد تقلـب بستــه ایم
مــا بـرای کسـب مدرک آمـدیم
نی برای درک مطلب آمـدیم…

 

[شاهین بارانی r.e]

در سکوت
در فکر
بدون کسی
سوت و کور
با بوی بی حسی
سر در قبر میگذارم
مرگم زیباست
و دیگر نه کسی میبینم
نه فکر میکنم
اما چه بسا که
خیال است
خیالی محال