متفرقه •° وصـفِ حـالت رو با شـعر بگو! °•

[ماوآ؛]

دورگردون گر دوروزی برمراد ما نبود
دائما یکسان نباشد حال دوران، غم مخور

(خلاصه در یک بیت!)

 

[خانمِ فام.]

کاش آیینه‌ای بودم
در اتاق زنی زیبا؛
تا جلوه‌گر زیبایی‌اش باشم.
کاش گل سرخی بودم
در روز والنتاین
تا تقدیم دختری گردم!

شیرکو بیکس...

 

[اولدوز]

شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟

من در این خنده‌ی پرغصه مهارت دارم

 

[itszari.]

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

 

[ژاکلین؛]

روزگاری
شد
که در
تعبیر
هیچ
افتاده‌ایم

بیدل دهلوی

 

[اول شخص مفرد]

آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید ...

 

[آوا...]

شده دلتنگ شوی، غم به جهانت برسد؟
گره‌ات کور شود، غم به روانت برسد؟

 

[شهرزاد قصه گو]

نمیدونم چرا دارم این و مینویسم ولی، ولی خیلی حال دلمه♡

ز سوز عشق من جانت بسوزد
همه پیدا و پنهانت بسوزد

چه داری آتشی در زیر دامان
کز آن آتش گریبانت بسوزد

​

 

[Ela]

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
می‌نشینی رو به رویم خستگی در می‌کنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است!؟
باز میخندم که خیلی! گر چه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه‌ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست
وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو
پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست؛ :')

 

[Tara Motlagh]

هربار که نگاهت می‌کنم
جمله‌ای آشنا به ذهنم خطور می‌کند
در اين سرزمين چيزی هست كه
ارزش زندگی كردن دارد...

محمود درویش