جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

پاکت‌نامه ◇نامه‌ای به پدرخوانده عزیزم! اثر Angel کاربر انجمن رمان بوک◇

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته پاکت‌نامه توسط Angel با نام ◇نامه‌ای به پدرخوانده عزیزم! اثر Angel کاربر انجمن رمان بوک◇ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 861 بازدید, 12 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته پاکت‌نامه
نام موضوع ◇نامه‌ای به پدرخوانده عزیزم! اثر Angel کاربر انجمن رمان بوک◇
نویسنده موضوع Angel
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شهرزاد قصه گو
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,420
13,073
مدال‌ها
17
Negar_۲۰۲۱۱۲۱۹_۱۲۴۱۳۹.png
عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی
رمان‌بوک.
با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار
آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب پاکت‌نامه]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
نامه ای به پدرخوانده عزیزم!​
میدانی پیچک، من با ورود ناگهانی و اعجاب انگیزت به اندازه ی تمام بستنی های انبه مورد علاقه ات،
به اندازه ی تمام دفعاتی که رویت را به سمتم آوردی و با نگاه سنگینت بهم خیره شدی،
به اندازه ی تمام لبخند های شیرین و بانمکت،
به اندازه ی تمام حرص خوردن ها و عصبی شدن هایت،
به اندازه ی تمام سکوتت حتی نا به جا،
به اندازه ی تمام احساست به من؛
سردرگم شدم... .
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، من آنقدر سردرگم شده بودم که خودم را گم کردم. تو را گم کردم.
دوستانم را گم کردم.
هویت ام را فراموش کردم و در آغوشت غرق شدم.
میدانی پیچک، آرزو می کردم لحظه ای که در آغوشم گرفتی، زمان متوقف شود و بتوانم بدون توجه به ساعات و دقایق و ثانیه ها با تو باشم... .
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، دیگران درک نمی کنند.
شاید تو هم مرا درک نمی کنی، با این حال چاره ای جز در کنار هم قرار دادن حروف برای بیان خودم به تو ندارم.
میدانی پیچک، اطرافیانم مرا دیوانه خطاب میکنند، چون درگیر نگاه تو شده ام.
درگیر شوخی های کاغذی و بچگانه شده ام.
و خود را فریب دادم... .
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، برای با تو حرف زدن نمی توانم قدمی بردارم.
واهمه از بی توجهی، بی اعتنایی، بی علاقگی، بی رغبتی و سردی در سر دارم.
میدانی پیچک، دیگران راست می گویند،
مدت زیادی نیست که صمیمی شدیم و راستش الان هم نمی توانم بگویم که دوستانی صمیمی هستیم؛
نه من چیزی از تو میدانم و نه تو از من... .
میبینی پیچک، ما حتی دوست هم نیستیم.
رویای رسیدن، به کجا؟!...
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، در این نامه می خواستم بنویسم از برای،
شرح زلف مغشوش غزل سازت و یا شرح چشمان گیرایت، شرح عشق بی کرانم نسبت به وجودت و...
لیک هر چه گشتم واژه مناسبی برای توصیفشان پیدا نکردم.
واژه ها نیز در کنار تو بی معنی اند.
تو را نمی توان نوشت، تو را باید دید و چشید...!
پیچکم، ای نوشین تر از ویله باران، لهجه خیس چشمانت! ای از تبار نوازش! ای فصل ممنوعه!
تو را دوست می دارم.
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، مردمان این محل دلشان از جنس سنگ است.
برای رسیدن به آرمان ها، چشمداشت ها و رویا هایشان با یک فوت جان قاصدکم را ستاده اند!
بیا از مرز جهل مردم این شهر فرار کنیم.
مردم اینجا با سردی نگاهشان ما را منجمد می کنند.
چاره چیست پیچک؟
ما خاستار ادامه بودیم و محکوم به پایانی تلخ و تنها!
این از قوانین دنیویست!
در خیالت ورق ورق شعر می نویسم، برگرفته از پیچش زلف و آوای ماهوری نگاهت تا سیاه چاله آغوشت!
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، شرح حالم مصداق حال آن قاصدکی ست که دست بی رحم باد داشته و نداشته اش را به غارت برده است.
پیچک، نام زیبای تو را در کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد و عکس قشنگت را در قابی از جنس مهر می گذارم.
پیچکم، دستان متکبرم مستبدانه برای از تو نوشتن به پیش می روند و زبانم برای از تو گفتن کمکی نیز نمی ایستد.
 
موضوع نویسنده

Angel

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
37
277
مدال‌ها
2
میدانی پیچک، درد می کند... .
اینکه دهه ها برایت بنویسم، "پیچک من" هر چند که می دانم؛ این نامه ها به دستت نمی رسند و هرگز خوانده نخواهند شد.
نورون هایم یادآوری می کنند، زمانی را که ما در هم رسوب کرده و ته نشین شده بودیم.
چه مانده ز آن دخترک لطیف در آغوشت؟ کجاست کنون؟ هیچ میدانی؟ یا نکند فقط این دخترک است که در ژرفای وجودت غرق شده است؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین