فایل شده ● حقیقت های تلخ اثر مبینای ایران ●

[مبینای شهر قصه ها]

برای تو من دروغ را نمی‌خواهم زیرا تمام حرف‌هایت یک رویا است... رویایی که واپسین لحظات سخت زندگی جلابخش روانم است.
بگو جانم! طعم چای دیگر به روحم زندگی حرف‌هایت نمی‌بخشد همان
قهوه‌ی تلخ حقیقت برایم بمان، هنوز که دوستت دارم.

 

[مبینای شهر قصه ها]

آنگاه که چشم دروغ بر چشم حقیقت افتاد، شرم کرد از کرده‌ی خویش و به چاه عمیقی افتاد که رهایی از آن تقریبا ناممکن بود... طولی نکشید که دستان حقیقت بلند شد و دستان دروغ را گرفت!
شاید از آنجا بودکه دروغ‌‌ها پیوندی عمیق باحقیقت‌ها بستند تا هرکجا گه لازم بود به داد حقیقت‌ها بستند تا هرکجا گه لازم بود، به داد یکدیگر برسند.