رها شده ● حماقتی بی‌نقص از Aynaz_EG ●

[آیناز]

نام دلنوشته: حماقتی بی‌نقص
دلنویس: Aynaz_EG
ناظر: @Selena
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه: مگر حماقت هم لذت دارد؟! من می‌گویم حماقت لذت دارد؛ زمانی که تجربه شود. اگر هم شد درد باز هم لذت دارد، چون هر چیزی را باید یک‌ بار تجربه کرد. ولی حماقت من درد و تجربه نشد.

 

[ترنم مبینا]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡

 

[آیناز]

من صاحب حماقتی بی‌نقص هستم؛ باعث شکستن قلبم شد، باعث تکه‌تکه شدن غرورم شد. من صاحب دیوانگی بی‌نهایتی هستم. در نهایت من صاحب حماقتی از نوع خون در رگ‌هایم هستم. آسان شروع شد و سخت به اتمام رسید.

 

[آیناز]

حماقت کلمهٔ عجیبی هست. تمام اعتمادت را به دنیا می‌شکند. حماقت هر اندازه که باشد باز هم غم است، باز هم افسوس است. من حماقت کردم! چون حماقتی به این بزرگی که دل به تو بستم ای غریبه و می‌ترسم از این‌که تو روزی دل به دیگری ببندی.

 

[آیناز]

حماقت جرأت می‌خواهد. من برای حماقتم تاوان دادم ولی باز چون حماقت را آموختم تکرارش کردم. حماقت در راه عشق تو شیرین است، حتی اگر تاوانش مرگ باشد. مگر قرار است چه بشود اخر این همه بی‌قراری که من برای تو دارم؟! هیچ یک پوچی کامل می‌شود.

 

[آیناز]

راستش نمی‌خواهم از تو بگویم؛ ولی تمام کلمات از بند بند وجودم بر زبانم و بر نوک انگشتانم سرازیر می‌شوند و تمام این کلمات به تو وصل شده‌اند. شاید دلیل همه‌ی حماقت‌ها عشق باشد یا شاید هم دوست داشتن. اما اهمیت ندارد زمانی که تو، حماقت من باشی.

 

[آیناز]

حماقت را اگر می‌شناختم که دیگر مزاحم دیگران نشده بودم، تا کمکم کنند. من با حماقت آشنایی ندارم، ولی او من را کامل می‌شناسد. به‌طوری که هر لحظه نزدیک‌تر از، رگ گردن به من هست تا آنچه می‌خواهد انجام بدهم.

 

[آیناز]

حماقت یعنی قبول خطر در زمان بی‌کسی و حس احمق بودنی که باعث نابودی تمام تار و پود وجودت می‌شود. حماقت کردم زمانی که حس کردم تنها هستم. من تنها نبودم غم با من بود اشک‌ و بغض و خیالت همراه من بوده‌اند. از خیال هر دقیقه‌ات بپرس او حال من را خوب می‌داند.

 

[آیناز]

من تغییر کردم. مدت‌ها بود به دنبال بهانه‌ای برای تغییر بودم. شاید یک دیوانگی بی‌نقص من را تغییر داد، شاید حس نبود تو نمی‌دانم، ولی من تغییر کردم شدم برعکس تمام ورژن‌های قبلی خودم و این تغییر بزرگ، من الان را ساخته است.

 

[آیناز]

امکان دارد میان این‌ همه آدم، روزی چشمانت برای لحظه‌ی کوتاهی فقط من را نگاه کند و بعد نگاهت را از چشمانم برداری و دنبال راه فرار بگردی؟! حماقت می‌کنم که باز هم دلم به گوشه چشم نگاه کردن تو وصل شده است.