جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {خاک سرد} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط DLNZ با نام {خاک سرد} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,164 بازدید, 23 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {خاک سرد} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع DLNZ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
عنوان: خاک سرد
نویسنده: DLNZ
ژانر: تراژدی
ناظر: @*aram*

مقدمه:
دلتنگم،
برای خاک سرد؛
برای خاک سرد در هوای زمستان،
زمستانی به سردیِ قطب شمال!
فردی عزیز در زیر خاک،
دل مرده‌ام کرده است؛
نه راه برگشت دارد
و نه من می‌توانم به کنارش بروم.
دلتنگم
برای آن سنگ قبر،
برای آن خاک سرد!
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
غمگین
خیره می‌شوم به آن خاک سرد؛
همان خاکی که عزیزم را
در خود مخفی کرده است.
من دلتنگ این خاک بودم؟
این‌جا که کسی نیست!
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
عزیز دل
آغوشت گرم و خاکت سرد،
صدایت رسا و اشک‌هایم آرام!
چرا رفتی؟
خاک تورا بیش‌تر دوست داشت؟
برگرد
قول می‌دهم بیش‌تر در آغوش بگیرمت.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
همه می‌گویند برای شادی روحت؛
نه جسمت قرآن بخوانم، دعا بخوانم، خیرات بدم.
من اما؛ فقط اشک می‌ریزم!
آری،
باید اشک‌ها را جاری ساخت.
شاید با ریزش اشک‌هایم،
سوز قلب سوخته‌ام کم‌تر شود و من
اندکی در حالم تغییر ایجاد شود؛
چه سخت هق‌هق می‌کنم.
گلویم از شدت دوری و بغض پر از زخم شده.
راه برگشت نیست؟
آخر من دلتنگ شده‌ام!
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
به یاد آخرین دیدار، قبل از رفتنت؛
سه روز قبل از نه اسفند، روز رفتنت.
همان روز که مرا کوتاه بوسیدی
از من خواستی مواظب خودم باشم!
من؛ اما... .
من افسرده‌ترینم ، وسط شهر خیالت!
وسط خاطره‌های تمام این هیجده و اندی سال.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
کارم به بیمارستان افتاده بود.
جایی که آخرین روزهایت را در آن سپری کردی!
به سمت اتاق قبلی‌ات رفتم و دستم را از میان نرده‌ها عبور دادم؛
اما به جایِ تو، پیرمردی فرتوت و بداخلاق بر سرم داد کشید!
آقا جان؟
تو پیر نبودی، تو بداخلاق نبودی!
تو جوان‌ترین و شادترین پدربزرگ جهان بودی!
بیا ببین که خدا، تورا از ما بیش‌تر دوست داشت.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
می‌ترسم... .
می‌ترسم عید بیاید، سیزده فروردین بیاید، عید قربان و فطر بیایند؛
اما تو در خاک سرد تنها مانده باشی!
می‌ترسم ببینم نبود واقعی‌ات را.
آقا جان؟
من بیهوده و بی‌خودی گریه می‌کنم؛
فقط از ترس است.
می‌ترسم نباشی! خاطراتت باشند.
مثلاً نوروز امثال که از حرف‌های شیرین و طنزت قه‌قه‌های بلند می‌زدم!
با سیزدهم فروردین این چند سال اخیر که فقط با هم به گردش می‌رفتیم!
آخر تو که بدون من جایی نمی‌رفتی.
پس الان چه شد؟!
من این‌جا تنها، تو در زیر خاک تنها مانده‌ای.
و من باز هم به آن خاک سرد که تورا
در آغوش دارد حسادت می‌کنم!
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
کاش در لحظه‌های آخر کنارت بودم.
یعنی می‌شد که باشم؛
اما تو، دوام ماندن نیاوردی!
لباس‌هایم را حاضر گذاشته بودم به ملاقاتت بیایم؛
اما از خواب که بیدار شدم با صدای گریه‌ی اطرافیانم مواجه شدم!
حیران در خانه چرخ خوردم.
اصلا محال ممکن بود تو چشم بسته باشی؛
اما پس این گریه‌ و زاری برای چه بود؟!
زود بود برای رفتنت به خاک سرد.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,017
مدال‌ها
17
گویند فراموش می‌شوی!
چگونه‌اش را نمی‌گویند.
شاید کسی دربه‌در به دنبال راهِ‌حل باشد!
برای لحظه‌ای از یاد بردنت.
از یاد بردن جسمت در مزار، جسم بی‌روحت!
از یاد بردن خاکت، که تورا در آغوش دارد و در آخر؛
از یاد بردن حرف‌ها و خنده‌هایت!
جگرم می‌سوزد آخر.
چرا راه برگشت نداری؟!
 
بالا پایین