رها شده ● خونی والاتر از شمشیر از Aynaz_EG ●

[آیناز]

نام دلنوشته: خونی والاتر از شمشیر
دلنویس: Aynaz_EG
USER=280]@مینا طویلی زاده[/USER]
ژانر: تراژدی، مذهبی
مقدمه:
امشب دلم گرفته اه از دل زینب‌اش
قلبم رو مه گرفته اه از لب تشنه‌اش
اشک‌ها سقوط کرده‌اند امشب دلم فقط گریه داره
یکی داره داد میزنه امشب تمومه اره
غم شده تموم عالم مهم دل عباسه

 

[ادوارد کلاه به سر]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡

 

[آیناز]

صبر کسی چون زینب غوغا می‌کند
عمه‌ای که جان فشانی می‌کند
غصه‌ی برادرزاده‌اش دل سنگ‌ هم آب می‌کند
می‌رود تا هیاهویی کند چشم‌ها‌ی خندان می‌درد
او هست حقیقت بودن در مقام خواهری

 

[آیناز]

در ماه‌ای که به اسم توست من هر روز سیه می‌پوشم
شاید که وقتی به پایت افتادم به دلیل سیه پوشیم
دستی به سرم بکشی، ای اربابم
افسوس که من پر گناه را که بخواهد جز تو

 

[آیناز]

تا قبل از او این چنین نبود دنیا
بعد از او بعد از رفتن جانسوزش
با وداع تلخ و خنده‌های بی‌رحمانه
با خون شدن دل زینب، با تکه تکه شدن قلب حضرت زهرا

 

[آیناز]

با شکاف آسمان‌ها، با سوز و داغی خورشید
با آب‌هایی که لب او را فرا می‌خواندند
تازه دنیا بیدار شد و فهمید
که خون قوی‌تر از شمشیر هست
خون می‌توند زندگی هزاران نفر را روشنی بخش باشد

 

[آیناز]

چه مقامی از این والاتر که مورد قبولت باشم برای نوکری
چه مقامی از این والاتر که زیارتت را بخوانم
چه مقامی در این دنیا بالا‌تر از اینکه جان بدهم برایت
در جایی که تو را از زینب صبوری‌ها گرفتند
من کجا هستم و این درجه‌ها کجا افسوس
که این آرزوی دل پیری هست که وجودش فدای تو است

 

[آیناز]

منتظر بودم برای رسیدن زمانی که اشک بریزم
و خوابم نبرد منتظر بودم که شبی برسد
تا صبح بریزد اشکم امد روزی که از اشک‌ خوبم نبرد
امد آن وقتی که زیارت تو را می‌خواندم با هر حسینی
اشک‌هایم می‌ریخت و چه زیباست برایت گریستن

 

[آیناز]

امشب شبی پر درد و آه هست
پر از کین‌هایی که با شهادت او می‌شود خالی
پر از خنده‌هایی که زهر هست و نمکی روی درد زینب
وجود نازنین او پر کشید که در قیامت شفاعت‌ها کند
او با لبی تشنه و خشک مردانگی را به آخرش رسانده

 

[آیناز]

می‌گویم که چگونه ارام گرفتی
ای قلبی که در هیاهوی بغض غرق شده‌ای؟!
در جوابم می‌گوید همه چهل روز فقط
یاد حسین می‌کردم تا که به اربعین او برسم