جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط شهرزاد قصه گو با نام ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,856 بازدید, 23 پاسخ و 26 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ●
نویسنده موضوع شهرزاد قصه گو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شهرزاد قصه گو
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
Negar_1698752033444.png
به نام نامی یزدان

دلنوشته: قسم به اشک سرباز
اثر: آرمینا منظری
ژانر: عاشقانه. تراژدی
ناظر جدید: @vian
ویراستار: @سپید
کپیست: @girl of the night
مقدمه:
گفتم این چنین با محنت نشینی بر سر سفره‌ی عقد؛ ناچاری؟
نگاهت سخن گفت، سر تکان دادی که آری
کور سوی امید چشمانم رفت؛
خطبه‌ی عقدت را گریه من امشب می‌کند جاری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,405
1,039
مدال‌ها
2
1684623319219-png.148325

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای نارفیق...
سهم من از این زندگی تو بودی، ولی نماندی بَرِ عشق.
تو دیدی درد و رنج بسیارِ قلبم را، ولی چشم بر هم نهادی روی عشق.
دانستی با چشمان گریان شب را سحر می‌کنم، ولی واماندی از عشق.
شفا‌بخش حال خ*راب من دیوانه تو بودی، ولی جا ماندی ز رقیبان عشق.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای بی‌وفا...
آغوشت پناهگاه من بود؛
تار موهایت آرامش قلب من بود.
رفتی و مرا با دنیایی ناجوانمردانه رها کردی،
در آغوشی دیگر خود را جایگزین پناهگاه من کردی.
دور بودم ز تو، ولیکن غمی بزرگ بر قلبم نهادی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای آشنا...
رفتنت تلخ و پر ز آغاز ناکامی‌هایم؛
من هنوزم همان‌طور دیوانه‌وار دوستت دارم.
گویی که جاهلانه بُوَد کردارم!
بیانم را نکردی دقت ای یار؟!
که گفتم دیوانه‌وار هنوز هم می‌خواهمت،
درون قلبم جایگزینی نخواهی داشت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای دیوانه...
تو شادترین قسمت زندگی‌ام بودی، البته تا قبل از این‌که بروی و مرا در خلوت تاریک خویش تنهایم بگذاری.
شدم دیوانه‌ای که با خاطراتت بالای برجک نفس می‌کشد.
غرق می‌شوم و می‌رقصم در خیالت؛ بشنو صدای مرا؛ بنگر که چگونه با خیالت سَر می‌کنم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای فلک...
رنج آمد. مرا زخمی کرد. پوستم کلفت‌تر شد.
پوچی آمد. بیلش را برداشت و درونم را تهی کرد. دوباره خودم را پر کردم.
حتی بهتر از قبل! درونم گل کاشتم. سبزه سبز کردم.
اما هر کاری کردم اشک نیامد. قلبم پر شد؛ آتش گرفت. چشمانم را التماس کرد. اما اشکی نیامد.
روحی سرگردان در پادگان، مملو از پوچی، تهی، رنج و اسارت...
آوارگی و حیرانی شد حاصل دلتنگی من ز دوری تو...
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای نامرد...
شدم قطرهٔ آبی درون دریا، تحملم کم، درد و رنج‌های نبودنت دریایی‌ست بیکران!
ندانی که چیست حال و روزم؛ به‌دنبال کمی آرامش، از همان آرامش‌هایی که در حوالی تو بسیار است.
می‌دانم روز دیدارمان با شاخه گلی می‌آیی؛ گل را بو می‌کشی و روی سنگ سرد و خاک گرفته‌ام می‌گذاری، اما دیگر منی وجود ندارد.
سهم من از این زندگی چه بود مگر؟
چه می‌خواستم؟
من تو را آرزو کردم...
فقط تو را...
فقط تو...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
ای دلبرکم...
در نبودنت بی‌واژگی زخمی دوچندان بود، بی‌واژگی شد سرطانی در رگ‌هایم...
مگر می‌شود فراموشت کنم؟ تویی که شعرهایم در آغوشت معنا می‌گرفت؛
رنگ‌ چشم‌هایت آبیِ مایل به زندگی من بود و لبخندت، آه از لبخندی که در دنیای خاکستری من رنگین‌کمانِ بعد از باران بود...
کاش به من بازمی‌گشتی که نبودنت شد طناب داری دور گردنم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طراح آزمایشی
طراح آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
2,001
14,289
مدال‌ها
12
انارکم...
قرارمان پارک عشاق، کنار چشمه‌ی محبت، زیر درخت وفاداری.
بو*سه‌گاه من و تو، آرامستان روح خسته‌مان بود...
می‌خواستم هر بوسه‌ات را در فراغت، بالای برجک، دیوان شعری کنم و هر پلک زدن چشمان کهربایی‌ات را در بیت دیوان، نوازش کنم.
اما بهشت‌ ما، بو*سه‌گاه ما، پایانش به جهنمی سوزان و خشک تبدیل شد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین