جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● پاشو پدر صبح شده اثر دنیا ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط DOonYa با نام ● پاشو پدر صبح شده اثر دنیا ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,121 بازدید, 20 پاسخ و 38 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● پاشو پدر صبح شده اثر دنیا ●
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DOonYa
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
۲۰۲۳۰۶۲۱_۱۴۳۷۳۹.jpg
دلنوشته: پاشو پدر صبح شده
نویسنده: دنیا احمدی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @ویتامین
ویراستار: @حنا نویس
کپیست: @girl of the night
خلاصه:
پدر جایت خوب است؟ دیگر درد نداری؟
سرفه‌هایت خوب شد؟ بدون دختر کوچکت خوش می‌گذرد؟
آخرین مکالمه‌مان را بیشتر اوقات مرور می‌کنم.
همان شب که وسطِ اتاق نشسته بودم و خانه‌سازی می‌کردم، غافل از این‌که داشتم خانه خراب می‌شدم.
گفتی:
- وقت خواب است دنیای من، پدر می‌خوابد تا فردا با صدای دخترکش بیدار شود.
صبح روز بعد هر چه‌قدر فریاد زدم، پاشو پدر صبح شده؛ نشنیدی،
پدر الان سال‌هاست دیگر برایم صبح نمی‌شود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,623
1,134
مدال‌ها
2
1684623319219-png.148325

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین - قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ همگانی - تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ - درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد - تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ اعلام پایان - تاپیک اعلام پایان دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[ سوالات و مشکلات دلنویسان ]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
پدرم فردا‌ها آمدند و صبح شدند امّا تو بیدار نشدی.
الان درست بیست سال است که هر صبح منتظرم چشم‌هایت را باز کنی و بگویی:
- بیدار شدم بابا گریه نکن.
و من برایت با ذوق کودکانه بخندم و تو قربان صدقه‌ام بروی.
پدر کی می‌آیی؟ من دلتنگم، دلتنگ روی ماهت که می‌درخشید و صاف نورش درون قلب سیاهم را آفتابی می‌کرد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
پدرم دلتنگی واژه غریبی‌ست که من شبانه‌ روز حسش می‌کنم، نفس‌هایم تو را بی‌وقفه صدا می‌زنند و تو در دلم می‌جوشی و درون رگ‌هایم پمپاژ می‌شوی.
شب که می‌شود، در سرم صدای دخترم گفتنت زنگ می‌زند و فکر داشتنت در قلبم بی‌داد می‌کند.
منی هر روز صبح تو را صدا می‌زند و منتظر می‌ماند تا بیدار شوی.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
عزیزی که داشتنت برایم شده آرزو، بیا و سیاهی شب‌هایم را به صبح برسان و فریاد غم‌ بارم را در سکوت بی‌صدای بودنت خفه کن.
مرا در امن‌ترین آغوش حلالِ تمام سال‌های عمرم بگیر و غبار تنهایی را از زندگیم دور کن.
مرا ببوس پدر که من به بوسه‌های پر از محبّتت محتاج هستم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
پدرم اسمت که می‌آید تمام تنم چَشم می‌شود؛ تک‌تک سلول‌هایم گوش می‌شود و با تمام وجود تو را می‌خواهد.
کوچک‌تر که بودم مادر می‌گفت رفتی که نیایی امّا درون خواب‌های رویاگونه‌ی شب‌هایم تویی بود که گویی نرفته است.
آخرین بار که بهانه‌ات را گرفتم آمدی و آرامش بودنت را در بند‌بند وجودم تزریق کردی و رفتی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
از آن پس تویی هست که در وقت سختی می‌آید و امید آمدنش زندگی خشک شده‌ام را سیراب می‌کند.
تو را بیشتر از خواب‌های خود می‌خواهم، امّا چاره چیست پدر؟!
تو تا ابد برایم یک آرزوی محال شده‌ای و تا همیشه در دور دست‌ها می‌مانی و خیال ماندنت از درون سی*نه‌ام مرا به آتش می‌کشد
.​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
پدرم وقتی عشق درون رگ‌هایم لُملُمه می‌زد تو را می‌خواستم که نشانم دهی درست و غلط زندگیِ نابود شده‌ام را، امّا نیامدی و خود تکه‌های شکسته قلبم را با وجود زخم‌‌های دستِ پینه بسته‌ام جمع کردم.
عزیزِ جانم تا به کی به امید آمدنت کوچه را آب و جارو کنم؟ تو سخت به این نیامدن‌ها خو گرفته‌ای.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
سخت است انتظار، برای کسی که دیگر هیچ‌وقت چشم‌هایم نگاهش را نمی‌بیند.
آخرین روز‌های بودنت آب شده بودی هم‌چون شمع بی‌فروغی به نام زندگی که هیچ‌گاه قسمتت نشد.
نا نداشتی و خسته بودی امّا با تمام وجود خستگی‌هایت را فدای یک لحظه با من بودن می‌کردی.
تنها تمنّای وجودِ خسته‌ام برگرد، من بدون تو این جهانِ بی‌‌ در و پیکر را نمی‌خواهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,845
8,853
مدال‌ها
5
این‌که هر روز به امید آمدنت زندگی کنم درد دارد پدرم مثل همان دردهایی که تو را از من ربود.
من به جای دست مهربانت که بر روی موهایم بلغزد قبری دارم که نه حرف می‌زند نه نوازش می‌کند! سرد است مثل روزهای بی‌تو بودن.
امید فرداهایم بلند شو و بگذار به شانه‌های امن مردانه‌ات که شهری‌ست به دور از هر هیاهویی تکیه کنم.
مرا از خود نران پدر، من تویی دیگرم... !
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین