کتاب برباد رفته مارگارت میچل رو شروع کردم به خوندن و هنوز در قسمت مقدمهشم. یه چیزای شگفتانگیزی از نویسنده و نحوه نوشتن این رمان گفته که سرم داغ کرده از هیجان.
ده سال از شروع به نوشتن رمان تا انتشارش طول کشیده و جالبه تمام ده سال رو مارگارت فقط روی همین یه کتاب وقت گذاشته و به طرز جنونآمیزی فقط مینوشته
جالبه که نوشتن رو از فصلهای وسط رمان شروع کرده و بعد آخرش رو نوشته، سالها صرف نوشتن و بازنویسی کرده و وقتی بالاخره به شوهرش گفته «تمومش کردم» در واقع هنوز فصل اولش رو ننوشته بوده، یعنی رمانش اول پایان یافته و بعد به آغاز رسیده.😳
میگن تمام طول روز مشغول نوشتن بوده و هر ک.س به دیدنش میومده بین یه خروار برگه و کاغذ احوالش رو میپرسیده، عادت داشته خط ریز و بدون فاصله مینوشته و هر دو روی کاغذ رو کامل سیاه میکرده و هر فصل رو که مینوشته داخل یه پاکت میذاشته و بعد اصلاحات و اضافات مدنظرش رو میومده روی همون پاکت مینوشته و گاهی دو روی پاکت هم سیاه میشده و در آخر پاکتها رو کنار میزش میچیده، پاکتها کمکم اینقدر روی هم انباشته شدن که اونایی که به دیدنش میومدن به عنوان جای نشستن ازش استفاده میکردن. بعدها همهی خونش پر میشه از پاکتها، نوشته بود حتی توی توالت و کمد لباس هم پاکت میچیده(فکرشو بکن!)😁
و جالبتر این که تنها خواننده رمانش شوهرش بوده و وقتی تعریف نوشتنش به گوش یکی از ناشران برتر میرسه و ناشر برای دعوت به همکاری میره سراغش نوشتن رو تکذیب میکنه و میگه من اصلا بلد نیستم بنویسم، اما اون ناشر اینقدر اصرار میکنه که مارگارت برای اینکه از سرش باز کنه، یه کوه از پاکتهاشو بهش میده که البته فقط قسمتی از نوشتههاش بوده و نظم خاصی نداشتن، به صورت پراکنده از قسمتهای مختلف رمان، که اونو هم فرداش پشیمون میشه و از ناشر میخواد برشون گردونه اما ناشر گوش نمیده، خلاصه هر ک.س میخونه کیف میکنه و در نهایت مارگارت راضی میشه و باز رمان رو بازنویسی و اصلاح میکنه و بالاخره برباد رفته منتشر میشه و روز اول رکوردهای فروش رو جابهجا میکنه
خیر