جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نوشته‌های نمایه جدید

خیال کردم ماهی خودشو می‌کشه و نوروزم بعد اون بعد پایان تراژدی😂😂عجولم به خدا
  • خنده
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
atefeh.m
atefeh.m
خانم بزرگ می‌خواست با برهان همینو به نوروز ثابت کنه که ناخواسته بهادر این کارو کرد پس دیگه ماجرا رو تغییر بده از خ*یانت
  • بزن قدش
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
دردانه
دردانه
نه ماجرا که تموم شد از این به بعد میخوام این دوتا مستقل بشن و ماجراها میره اون طرف

مسئله‌م اینه، این ماجرا توی اون پیرنگ قبلی یه نتیجه واضح داشت که خوب شدن روابط نوروز و ماهی بود
بعد که پیرنگ عوض شد اونا خب زودتر خوب شدن پس قصد کردم این ماجرا رو کلا حذفش کنم
بعدش دلم نیومد و نوشتمش
حالا میخوام ببینم توی این روند جدید، اینا اگر زائد هستن کلا حذفش کنم اگر نه بذارم بمونن.
atefeh.m
atefeh.m
ببین صلاح رو خودت می‌دونی ببین نیازه یا احتمال خسته کردن مخاطب رو داره. بقول خودت اینا خیلی وقته میونشون خوب اصلا بدی نبود بینشون
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...
بیا گل بود به سبزه هم آراسته شد خیلی اخلاقیاتش تکمیل بود که حالا کینه‌ای بودن هم بهش اضافه شد اَه😬
  • خنده
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
دردانه
دردانه
کاش راضیه زودتر برگرده دلتنگش میشم
دردانه
دردانه
سایه جان اون رمان رو نخوندم نمیشناسمش
ولی کلا چنین شخصیتهایی حرص در ارند
حالا ببین من خودم چقدر رو اعصابم که مهرزاد رو دوست دارم🤦
البته بیشتر دلم براش میسوزه و بهش حق میدم
سایه مولوی
سایه مولوی
اوف بنظرمم نخونش تهش خیلی بد تموم شد😕
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
سلام عزيزم خسته نباشي
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: SOLEMN
Fati-Ai
Fati-Ai
نه والا من ي عربي اصلا اديت نكردم😂
اخه چون عمدا ننوشتم دوست داشتم بدونم كجا بوده. پارت بعدي كه گذاشتم اگه ديدي ممنون ميشم نشونم بدي ببينم كيبوردم جن داره؟!😂😂
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: SOLEMN
SOLEMN
SOLEMN
حتما قشنگم✨️
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: Fati-Ai
Fati-Ai
Fati-Ai
😘😘😘😘
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: SOLEMN
دستیابی به افراد مناسب برای حمایت از آثارمان، سخت‌ترین بخش موفقیت در نویسندگی نیست؛ بلکه قسمت سخت ماجرا، خلق اثری است که این افراد مناسب را تحت‌ تاثیر قرار داده و هیجان‌زده‌شان کند

احمدرضا سلیمانی
هرکسی در رابطه‌اش تا یک جایی پیش قدم میشود. تو حرف نمیزنی، او میزند. تو سراغی نمیگیری، او میگیرد. تو دلتنگش نمیشوی، او میشود. تو هدیه‌ای نمیخری، او میخرد. تو دوستت دارم نمیگویی، او میگوید. اما یکجا با همیشه فرق میکند. تو نمیروی، و او میرود! می‌دانی! هر آدمی تا یک جایی در رابطه‌اش پا پیش میگذارد تا آن رابطه را حفظ کند، اما هر چیزی که یک طرفه باشد در نهایت خسته‌ کننده میشود، و آن آدم در یک نقطه جا میزند. او از یک جایی به بعد می‌فهمد که دیگر تلاش بیهوده است، و رفتن، بهترین راه. آنجاست که دیگر تو می‌مانی و تو، و یک عمر پشیمانی …
گاهي اوقات صلاح است كه تنها بشوی
چون مقدر شده تك خال ورقها بشوی

گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد،
نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...

گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود ،
تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...!

گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند،
تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی...

گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست،
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...

گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی،
"آخرقصه هم آغو*ش زلیخا بشوی...
سلام
خوش اومدی جانم
سوالی بود خوشحال میشم کمکت کنم 😁
Bnimtum
Bnimtum
میشه بهم کمک کنی چطوری رمانم رو اینجا ثبت کنم تاPDF بشه؟
RPR"
RPR"
بله حتما
بالا پایین