عشق یعنی درد پنهان داشتن
سی*ن*ه از زخم زبان انباشتن
عشق یعنی غصه خوردن در خفا
کنج خلوت گریه کردن بیصدا
عشق یعنی در خ*یانت سوختن
دیدن بی مهری و لب دوختن
عشق یعنی عاشقی بیچشمداشت
انتظار یاری از یاران نداشت
عشق یعنی عاشق و رسوا شدن
عاشقی یعنی تک و تنها شدن
عاشقی یعنی غم و دلواپسی
گم شدن درکوچههای بیکسی
عاشقی یعنی ندیدن خویش را
ناشنیدن عقل دوراندیش را
عاشقی یعنی پس از برخورد سرد
درک حجم واژهی سنگین درد
درد یعنی دیدن صدها فریب
درکنار یار خود، اما غریب
درد یعنی زندگی روی حباب
صد سوال ساده، اما بیجواب
درد یعنی توی عمق چشم یار
دیدن صد ماجرای ناگوار
درد یعنی با دو چشم اشکبار
باور صدها دروغ آشکار
درد یعنی زجر تلخ لحظهها
اشکهای تا قیامت، تا خدا
کار او خنجر زدن از پشت سر
کار ما بخشیدن اما، بیثمر
کار او تکرار نیرنگ و ریا
سهم ما هم حسرت بیانتها
قربونت برم خیلی ممنون زیباروی من