ولی نوشتن...
سخت شده لعنتی
حالا چه داستان باشه
چه اون پیامی که حرفیه که مدت‌ها برای زدنش در کلنجار بودی
ولی نوشتن...
وقتی که میخوای هم مورد علاقت باشه، هم همه چی تموم و فلان
همش دنبال گرفتن و پر کردن منافذشی
و تهش...
هیچ‌ترین چیزِ ممکنه تلاشت
چون تهش یکی از اون اثر ایراد میگیره
برای هرکی هم که هست
ولی کیه که این مغز و قلمو بفهمونه:/

سلام ⁦(⁠ ⁠◜⁠‿⁠◝⁠ ⁠)⁠♡⁩

چاقوتو آوردم 🥹🫣😁😁

امروز پدربزرگم فوت کرد🖤
تا حالا دلتنگ چهره کسی شدید که تا حالا درست هم ندیده باشینش؟
هیچ‌وقت پدربزرگم رو بخاطر مشکلاتی که داشتیم نتونستم از نزدیک ببینم، ولی اونطوری که مامان تعریف می‌کنه؛ آدم شوخ‌طبع و خوش ذوقی بوده.
همیشه مراقب مامانم بوده. از معدود آدم‌هایی که بیشتر از پسر، دختراشون رو دوست دارن.
خیلی ناراحتم و بیشتر افسوس می‌خورم که نتونستم همچین آدم خوبی رو ببینم و بشناسم.
از اینکه حتی زبونم برای گفتن کلمه بابابزرگ هم نمی‌چرخه و عادت نداره، من رو بیشتر به گریه میندازه.
حالا که فوت کرده، با خودم میگم چیشد که هیچ‌وقت به دیدنش فکر نکردم!؟ چرا یکبار به دیدنش نرفتم! چرا وقتایی که تصویری زنگ می‌زد، برای صحبت نمی‌رفتم. چرا تا از دست ندیم، قدر نمی‌دونیم!
چقدر عاجزم که حتی برای مراسمش هم نمی‌تونم باشم.

جوایز رو میدی؟

سلام وقت بخیر 🩵
شعر فرستادم خیلی طول می‌کشه تایید بشه؟