خلاصه:
مامانم همیشه میگه زبون تیزم همیشه مشخص تر از بقیه اخلاقامه و باعث میشه کسی مهربونی و دلسوزیم رو نبینه بزرگ تر که شدم فهمیدم حق با مامانه،بقیه من رو اینطور میدیدن جز....
من اخلاقا ها و قوانین خاص خودم رو دارم.
گاهی یه دنده گاهی زیادی آروم.
ولی تنها اخلاقی که از بچگی ثابت موند و تغییر نکرد بلند پروازیمه،همیشه آخرش میرسید به تجربه های جدید ولی اینبار رسید به اون... اون کیه؟ شاید رویای ترین اتفاق زندگیم شاید کابوس شب هام!
کسی که مرز هارو جا به جا میکرد و قانون ها رو میشکوند.
اون بدترین آغاز من، و بهترین پایان من بود...
به نام خالق عشق
شاید این شرط بندی
که گناهش میدانند؛
پیوندی میان ما باشد
برای عاشق شدن!
تو در سرعت حرف اول را میزدی
ولی من سریع تر از تو بودم
در عاشق شدن!
برخورد ما مثل شدید ترین تصادف ها
در رالی ماشین سواری بود.