میدونی محبوبم امشب حوالی ساعت ۷ یاد دشمنم افتادم
قیافهی عوضیش ریش و سیبیلی که فقط ظاهره نمازی که از سر ریا میخونه
حرومزادگی توی وجودش همه اش یادم اومد
چشمای بی صاحاب بدون کنترلش همش یادم اومد
آخرین باری که باهاش مواجه شدم شهریور ۴۰۲ بود
چقدر آویزون و کنه بود مرتیکه خونواده داشت و اینقدر چشم چرون بود.
یادم افتاد وسط این هیاهوی بی پایان من باید بهت برسم
اصلا؛ چون قیافه نحسش یادم اومد فهمیدم تو فقط یه هدف نیستی محبوبم!
تورو باید داشته باشم تا ازم دفاع کنی
خودت دلت بحال من نمیسوزه؟...
لطف دارید چشاتون قشنگ میبینه

واکنشها[ی پسندها]: YEGANEH.B