- Aug
- 392
- 506
- مدالها
- 2
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
دوش عشق نعره زنان آمد و گفت، آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگویتوخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخوردوش عشق نعره زنان آمد و گفت، آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگوی
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم، گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگوی
رفتنت نقطهی پایان خوشیهایم بودیوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخترفتنت نقطهی پایان خوشیهایم بود
دلم از هرچه و هرکَس که بگویی سیر است
دردی است غیر مردن کان را دوا نباشدتانباشدازجانب معشوق کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
دشت خشکید و زمـین سوخت و باران نگـرفتتانباشدازجانب معشوق کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
نسبت عشق ب من نسبت جان ب تن استدردی است غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من جگونه گویم کاین درد را دوا کن
نازم خیال خاتم لعلت که همچو جمنسبت عشق ب من نسبت جان ب تن است
تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو ب من؟
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک