- Sep
- 280
- 1,654
- مدالها
- 2
سلام خسته نباشید درخواست تایید رمان داشتم.
نام رمان: بیباک
ژانر: عتشقانه، هیجانی، پلیسی
نام نویسنده: آوا محمدی
نام رمان: بیباک
ژانر: عتشقانه، هیجانی، پلیسی
نام نویسنده: آوا محمدی
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!سلام خسته نباشید درخواست تایید رمان داشتم.
نام رمان: بیباک
ژانر: عتشقانه، هیجانی، پلیسی
نام نویسنده: آوا محمدی
نام: کاراگاه روح
نویسنده:بیکار مفرح
ژانر:جنایی.معمایی
خلاصه: درباره دختری که یک روز متوجه میشود توانایی دیدن روح ها را دارد.کسانی که کشته شده اند به صورت روح بیش او میروند تا قاتل خود را بیدا کنند
نام: خوششانس تر از من نمیشه!
نویسنده: آسمانرنگی
ژانر : فانتزی، طنز، عاشقانه
خلاصه:بالاخره پیداش کردم اون مردی رو که دو ساله دنبالشم! اون خودش بود!
باید بهش بفهمونم که ما سرنوشت همیم!
محکم بغلش کردم. نباید اجازه میدادم که فرار کنه؛ اون سهم من بود! حق من و مال من بود!
یکم خل میزنه؛ ولی همون مرد رویاها
مه!
سلام خسته نباشید درخواست تایید رمان داشتم. ناظر قبلی پاسخگو نیست.
رمان: بیباک
نویسنده:
ژانر:عاشقانه، پلیسی، هیجانی
سلام
داستان کوتاه
نام اثر: "شکستِ نقابها"
نویسنده: Nikita Mortis
ژانر: درام، اجتماعی، تراژدی
خلاصه:
در دنیایی که زنجیرهای عشق و اجبار بر زندگیها سایه افکنده، دو روح جستجوگر بار دیگر به هم میپیوندند. یکی در آستانهی ازدواجی ناخواسته، در میانهی تردید و سرگشتگی دست و پنجه نرم میکند؛ و دیگری در جستجوی رهایی از قید و بندهای نامرئی زندگی است. در یک شب سرد و برفی، این دو به مکالمات عمیق و فلسفی میپردازند؛ به یاد روزهای گمشده، رقصی نمادین را آغاز میکنند. حرکاتشان ترکیبی از یادها و آرزوهای فراموششده است، که در سکوت شب طنینانداز میشود. در این رقص، نه عشق بلکه یک جستجو برای آزادی و شناخت خویشتن شکل میگیرد. این داستان، سفر دو روح سرگردان است که در دل تاریکی زندگی، در پی یافتن معنا و نور در سایهها میباشند.
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک