- Nov
- 2,475
- 37,996
- مدالها
- 5
هیچچیز آنقدر که حالا میبینم، آن زمان در تفکرات من واقعی و ترسناک نبود.
هیچ چیز سیاه و تاریک نبود، عشق من دروغ نبود، دنیای ذهن من رنگارنگ بود و پر از گلهای زینتی؛ ولی حالا ببین! مردابی است دور تا دور من که حتی یار قسم خوردهی من هم نجاتم نمیدهد او که خواستار آزار و اذیت من است انگار، فقط چون ذرّهای آزاد بودم... .
فقط ذرّهای آزادانه زیر باران بهاری رقصیدم و قطرات باران را بر روی دستان برهنهام احساس کردم، محکوم به حبس خانگی هستم.
هیچ چیز سیاه و تاریک نبود، عشق من دروغ نبود، دنیای ذهن من رنگارنگ بود و پر از گلهای زینتی؛ ولی حالا ببین! مردابی است دور تا دور من که حتی یار قسم خوردهی من هم نجاتم نمیدهد او که خواستار آزار و اذیت من است انگار، فقط چون ذرّهای آزاد بودم... .
فقط ذرّهای آزادانه زیر باران بهاری رقصیدم و قطرات باران را بر روی دستان برهنهام احساس کردم، محکوم به حبس خانگی هستم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: