- Mar
- 1,206
- 6,470
- مدالها
- 1
اشکهام صورتم رو خیس کردن. سرم رو از دستم کشیدم. خون تا روی مچم راه افتاد. همون لحظه در باز شد و یه پرستار وارد اتاق شد. با دیدن من توی اون وضعیت قدمهاش رو به سمتم سریعتر کرد.
پرستار: عه، عه! چیکار میکنی دختر؟ دستت رو زخم کردی.
سریع یه پنبه برداشت و باهاش مشغول تمیز کردن خون روی دستم شد. با بغض به دستش چنگ زدم. سرش رو بلند کرد و متعجب نگاهم کرد. با بغض لب زدم:
- اون دختری که با من آوردنش، اون، اون کجاست؟
لبخند مهربون و غمگینی زد. دستش رو روی شونهام گذاشت.
پرستار: قبل از اینکه برسید تموم کرده بود. غم آخرت باشه.
با شنیدن حرفش بغضم با صدای بلندی شکست. از روی تخت بلند شدم و جیغ میکشیدم. پرستار سعی داشت نگهم داره ولی نمیتونست.
بلند جیغ میزدم و اسم دلرام رو صدا میکردم.
- دلرام!
یهو حس کردم تمام انرژیم تحلیل رفت. با سستی روی زمین نشستم و هقهق کردم. دست پرستار که برای مهار کردنم دورم حلقه شده بود یکم شلتر شد. از ته دل گریه میکردم و زیر لب اسم دلرام رو صدا میزدم. نمیدونم چهقدر گذشته بود. رد اشک روی صورتم میسوخت. برگشتم سمت پرستار.
- ب... ببخشید. شما گوشی دارید؟ باید به یه نفر زنگ بزنم.
پرستار با دلسوزی نگاهم کرد. دست کرد تو جیبش و گوشی رو به سمتم گرفت.
پرستار: آره دارم. بفرمایید.
گوشی رو ازش گرفتم. رفتم توی قسمت تماس. تندتند شماره کوهسار رو گرفتم. گوشی رو در گوشم گذاشتم. با هر بوق قطره اشکهام روی صورتم سر میخوردن. چه طوری باید بهش میگفتم؟ یکم گذشت که بالاخره صدای خش دارش توی گوشی پیچید.
کوهسار: الو؟
به زور سعی کردم بغضم رو قورت بدم که بتونم حرف بزنم. ولی نتونستم. قفسهی سینم به سختی بالا پایین میشد. نفسم سنگین بود.
کوهسار: الو؟ لالی؟
بازم نتونستم چیزی بگم.
کوهسار: یه بار دیگه زنگ بزنی میدمت دست پلیس.
همین که خواست قطع کنه بالاخره به سختی زمزمه کردم:
- الو. کوهسار؟
صدای متعجب کوهسار دوباره تو گوشی پیچید.
کوهسار: پاییز؟ تویی؟ خب چرا حرف نمیزنی؟دلرام خوبه؟ خودت خو... .
با صدای گرفتهای پریدم وسط حرفش.
- باید ببینمت.
یهو ساکت شد.
کوهسار: پاییز صدات چرا گرفته؟ گریه کردی؟
حالت خوبه؟
با شنیدن حرفهاش دوباره بغضم شکست.
کوهسار این بار با وحشت حرف میزد.
کوهسار: پاییز توروخدا حرف بزن! دلرام طوریش شده؟
بازم فقط گریه کردم. کوهسار این بار با عصبانیت گفت:
کوهسار: پاییز دِ حرف بزن! به ولله یه بلایی یا سر خودم یا سر تو میارم! بگو ببینم چته؟ دلرام کجاست؟
- ب... بیا بیمارستان. دل... دلرام!
به اینجا که رسیدم دیگه نتونستم ادامه بدم. کوهسار هم سریع قطع کرد.
گوشی رو سمت پرستار گرفتم. اون هم گوشی رو ازم گرفت و از اتاق بیرون رفت.
پرستار: عه، عه! چیکار میکنی دختر؟ دستت رو زخم کردی.
سریع یه پنبه برداشت و باهاش مشغول تمیز کردن خون روی دستم شد. با بغض به دستش چنگ زدم. سرش رو بلند کرد و متعجب نگاهم کرد. با بغض لب زدم:
- اون دختری که با من آوردنش، اون، اون کجاست؟
لبخند مهربون و غمگینی زد. دستش رو روی شونهام گذاشت.
پرستار: قبل از اینکه برسید تموم کرده بود. غم آخرت باشه.
با شنیدن حرفش بغضم با صدای بلندی شکست. از روی تخت بلند شدم و جیغ میکشیدم. پرستار سعی داشت نگهم داره ولی نمیتونست.
بلند جیغ میزدم و اسم دلرام رو صدا میکردم.
- دلرام!
یهو حس کردم تمام انرژیم تحلیل رفت. با سستی روی زمین نشستم و هقهق کردم. دست پرستار که برای مهار کردنم دورم حلقه شده بود یکم شلتر شد. از ته دل گریه میکردم و زیر لب اسم دلرام رو صدا میزدم. نمیدونم چهقدر گذشته بود. رد اشک روی صورتم میسوخت. برگشتم سمت پرستار.
- ب... ببخشید. شما گوشی دارید؟ باید به یه نفر زنگ بزنم.
پرستار با دلسوزی نگاهم کرد. دست کرد تو جیبش و گوشی رو به سمتم گرفت.
پرستار: آره دارم. بفرمایید.
گوشی رو ازش گرفتم. رفتم توی قسمت تماس. تندتند شماره کوهسار رو گرفتم. گوشی رو در گوشم گذاشتم. با هر بوق قطره اشکهام روی صورتم سر میخوردن. چه طوری باید بهش میگفتم؟ یکم گذشت که بالاخره صدای خش دارش توی گوشی پیچید.
کوهسار: الو؟
به زور سعی کردم بغضم رو قورت بدم که بتونم حرف بزنم. ولی نتونستم. قفسهی سینم به سختی بالا پایین میشد. نفسم سنگین بود.
کوهسار: الو؟ لالی؟
بازم نتونستم چیزی بگم.
کوهسار: یه بار دیگه زنگ بزنی میدمت دست پلیس.
همین که خواست قطع کنه بالاخره به سختی زمزمه کردم:
- الو. کوهسار؟
صدای متعجب کوهسار دوباره تو گوشی پیچید.
کوهسار: پاییز؟ تویی؟ خب چرا حرف نمیزنی؟دلرام خوبه؟ خودت خو... .
با صدای گرفتهای پریدم وسط حرفش.
- باید ببینمت.
یهو ساکت شد.
کوهسار: پاییز صدات چرا گرفته؟ گریه کردی؟
حالت خوبه؟
با شنیدن حرفهاش دوباره بغضم شکست.
کوهسار این بار با وحشت حرف میزد.
کوهسار: پاییز توروخدا حرف بزن! دلرام طوریش شده؟
بازم فقط گریه کردم. کوهسار این بار با عصبانیت گفت:
کوهسار: پاییز دِ حرف بزن! به ولله یه بلایی یا سر خودم یا سر تو میارم! بگو ببینم چته؟ دلرام کجاست؟
- ب... بیا بیمارستان. دل... دلرام!
به اینجا که رسیدم دیگه نتونستم ادامه بدم. کوهسار هم سریع قطع کرد.
گوشی رو سمت پرستار گرفتم. اون هم گوشی رو ازم گرفت و از اتاق بیرون رفت.
آخرین ویرایش: