- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
نه متین تو هنوز از هیچی خبر نداری.
نباید هم داشته باشی... هیچوقت نباید بفهمی من با چه قصدی به آراد نزدیک شدم و هیچوقت هم قرار نیست که ولت کنم و تنهات بذارم. محاله کسی رو که کمکم کرد و همیشه پشتوانم بوده رو دور بزنم و بیخیالش بشم
(بگو چرا چی شد یه شب زدی زیر آرامشم
زدی زیر آرامشم )
ای خدا میبینی من رو؟ بندهات رو میبینی؟ اصلاً صدام بهت میرسه از اینجا خدا؟ صورتم رو بین دستهام پوشوندم و هق زدم.
(دلم میگه بیام پیشت عقل من هی مانع میشه
طفلکی این دلم که مثل بچه ها قانع میشه )
دستم و گذاشتم رو قلبم، ضربان احساس نمیکردم، لباسم تو دستم مشت شد.
(دلمرو باز با خنده هات از تو سینم بکن ببر
نشنوم حرف پشت سرت هر شبت نگذره یه وقت)
متین من بیتو هیچم. این تو بودی که من رو راهنمایی کردی، این تو بودی که من رو با همهی حالتها و عادتهای لعنتی آراد اشنا کردی، غیرممکنه که شبهام رو بتونم بیتو بگذرونم... .
(بگو چرا چی شد یه شب زدی زیر آرامشم
یه جوری تو رفتی نذاشتی واسه جدایی آماده شم )
همینجور که گریه میکردم با خودم هم حرف میزدم.
نه متینم... من نه قراره جایی برم و نه قراره بذارم تو جایی بری. من رو تو تا اخر عمرمون کنار هم میمونیم. تا اخرین نفسمون باهام میمونیم و یه زندگی آروم و میسازیم
(میگی بری آروم میشم رسیده بهم آمارشم
نمیدونی بی رحمه آخه دلتنگیای آخر شب )
با اتمام اهنگ از جام بلند شدم و سریع موبایل رو با دستهای لرزونم برداشتم و شروع کردم به تایپ کردن:
- سلام متین عزیزم، میدونم دلیل فرستادن این اهنگ چیه... اما باور کن من توی این داستان نقشی ندارم و این آراد بود که بهم گفت قراره بفرستت المان... نمیگم نمیدونستم نه، چندروزی میشه که فهمیدم اما خودت که بهتر میدونی، نه من و نه هیچک.سِ دیگه نمیتونیم مانع تصمیمات آراد بشیم، نمیخوامم بگم که کلی تلاش کردم و نتونستم راضیش کنم... .
آب دهنم رو به سختی فرو دادم و ادامهاش رو باهمون دستهای لرزون نوشتم:
- وقتی بهم گفت قراره بفرسته تو رو آلمان هیچ حرفی نزدم... چه درجهت موافقتم با این ماجرا و چه در جهت مخالفتم... سکوت کردم. خودت هم میدونی که سکوت من به نفع هر دومونه. خودت میدونی که چهقدر واسم عزیزی و این هم میدونی که این دوری چهقدر میتونه واسه من بد باشه چون با رفتن تو هرچند به مدت کم اما دیگه کسی رو اینجا ندارم که راهنماییم کنه و تشویقم کنه واسه ادامه این راهی که توش قدم گذاشتم. متین تو از اول این ماجرا تاحالا مشوق و پشتوانم بودی و میدونم که هیچوقت هم این کمکهات رو ازم دریغ نمیکنی، اما باید این رو هم بدونی که منم آدم نمک خوردن و نمکدون شکستن نیستم، قرار نیست با دور شدنت از یادم بری و تو رو فراموش کنم. درضمن این یه مسافرت کاریِ که چند ماهی بیشتر طول نمیکشه و صد البته از این جهت که قراره بری آلمان خوبه چون اونجا میتونی بری پیش خانوادت و
نباید هم داشته باشی... هیچوقت نباید بفهمی من با چه قصدی به آراد نزدیک شدم و هیچوقت هم قرار نیست که ولت کنم و تنهات بذارم. محاله کسی رو که کمکم کرد و همیشه پشتوانم بوده رو دور بزنم و بیخیالش بشم
(بگو چرا چی شد یه شب زدی زیر آرامشم
زدی زیر آرامشم )
ای خدا میبینی من رو؟ بندهات رو میبینی؟ اصلاً صدام بهت میرسه از اینجا خدا؟ صورتم رو بین دستهام پوشوندم و هق زدم.
(دلم میگه بیام پیشت عقل من هی مانع میشه
طفلکی این دلم که مثل بچه ها قانع میشه )
دستم و گذاشتم رو قلبم، ضربان احساس نمیکردم، لباسم تو دستم مشت شد.
(دلمرو باز با خنده هات از تو سینم بکن ببر
نشنوم حرف پشت سرت هر شبت نگذره یه وقت)
متین من بیتو هیچم. این تو بودی که من رو راهنمایی کردی، این تو بودی که من رو با همهی حالتها و عادتهای لعنتی آراد اشنا کردی، غیرممکنه که شبهام رو بتونم بیتو بگذرونم... .
(بگو چرا چی شد یه شب زدی زیر آرامشم
یه جوری تو رفتی نذاشتی واسه جدایی آماده شم )
همینجور که گریه میکردم با خودم هم حرف میزدم.
نه متینم... من نه قراره جایی برم و نه قراره بذارم تو جایی بری. من رو تو تا اخر عمرمون کنار هم میمونیم. تا اخرین نفسمون باهام میمونیم و یه زندگی آروم و میسازیم
(میگی بری آروم میشم رسیده بهم آمارشم
نمیدونی بی رحمه آخه دلتنگیای آخر شب )
با اتمام اهنگ از جام بلند شدم و سریع موبایل رو با دستهای لرزونم برداشتم و شروع کردم به تایپ کردن:
- سلام متین عزیزم، میدونم دلیل فرستادن این اهنگ چیه... اما باور کن من توی این داستان نقشی ندارم و این آراد بود که بهم گفت قراره بفرستت المان... نمیگم نمیدونستم نه، چندروزی میشه که فهمیدم اما خودت که بهتر میدونی، نه من و نه هیچک.سِ دیگه نمیتونیم مانع تصمیمات آراد بشیم، نمیخوامم بگم که کلی تلاش کردم و نتونستم راضیش کنم... .
آب دهنم رو به سختی فرو دادم و ادامهاش رو باهمون دستهای لرزون نوشتم:
- وقتی بهم گفت قراره بفرسته تو رو آلمان هیچ حرفی نزدم... چه درجهت موافقتم با این ماجرا و چه در جهت مخالفتم... سکوت کردم. خودت هم میدونی که سکوت من به نفع هر دومونه. خودت میدونی که چهقدر واسم عزیزی و این هم میدونی که این دوری چهقدر میتونه واسه من بد باشه چون با رفتن تو هرچند به مدت کم اما دیگه کسی رو اینجا ندارم که راهنماییم کنه و تشویقم کنه واسه ادامه این راهی که توش قدم گذاشتم. متین تو از اول این ماجرا تاحالا مشوق و پشتوانم بودی و میدونم که هیچوقت هم این کمکهات رو ازم دریغ نمیکنی، اما باید این رو هم بدونی که منم آدم نمک خوردن و نمکدون شکستن نیستم، قرار نیست با دور شدنت از یادم بری و تو رو فراموش کنم. درضمن این یه مسافرت کاریِ که چند ماهی بیشتر طول نمیکشه و صد البته از این جهت که قراره بری آلمان خوبه چون اونجا میتونی بری پیش خانوادت و
آخرین ویرایش توسط مدیر: