جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● ترسی دیگر نیست اثر مبینا عباسی ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط مبینای شهر قصه ها با نام ● ترسی دیگر نیست اثر مبینا عباسی ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,327 بازدید, 21 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● ترسی دیگر نیست اثر مبینا عباسی ●
نویسنده موضوع مبینای شهر قصه ها
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط مبینای شهر قصه ها
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
سخن رهایی:
سخن از عشق گفتیم، از شیدایی و سرودهایی برای لحظه‌ای شادی خواندیم.
هوایی را تنفس کردیم که پر از اجبار و جدایی بود.
ولی در نهایت یک سخن و یک هوا جا ماند از یاد‌های ما... !
گشتیم و گشتیمُ آخر به سخت، رهایی رسیدیم و دل هوای آزاد را طلب می‌کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
فانوس:
بالاخره مسیر هموار خواهد شد و ما با یک جرقه از خورشید فانوسی درست خواهیم داشت تا با آن از دل تاریکی‌ها عبور کنیم.
پس نترس ای جان من! ای زیباترین تکیه‌‌گاه من، دستان سرد تو در دستان سرد من شاید کولاکی درست کند، با من بمان تا که بهار از راه برسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
تبعیض:
تو مانند من هستی.
تو از خود من هستی.
تو جان من هستی.
تبعیض چرا؟ وقتی هم‌ نوع من هستی؟
غم تو، غم من؟! زن و مرد چیست جانم، دل به این حرف‌ها نده... ما فرقی باهم نداریم برای من هم یک بار جلو بیا.
تو هیچ فرقی با من نداری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
انعکاس:
در آیینه‌ی عشق چه می‌خواهی ببینی؟
آن‌جا که زندگی معنای تازه‌ای دارد، انعکاسی از رویا در آن پیدا می‌شود.
در انحنای زندگی... می‌دانم که هنوز نفس می‌کشی.
زندگی معنا پیدا می‌کند اگر تو با من یکی شوی.
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
ممنوعه:
هزار درد را گفته‌ام، هزار بیت را نوشته‌ام،
هزار حدیث را از بر شده‌ام... .
باز هم صدای من! نفس‌های من ممنوع شد.
هزار ناگفته را گفتم و باز هم خفگی نصیب من شد امّا خورشید دل به ابرها نمی‌دهد.
بالاخره نمایان خواهد شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
مهربانی:
اگر تنها ماند عشق و به انزوا کشیده شد مهر و وفا، تو باز هم اندکی مهربانی را چاشنی آرمان‌هایت کن.
هر کجا که رفتق و ندیدی نشانه‌ای از بهار را ناامید نشو، خودت بهار را به‌وجود بیاور.
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
قلب:
من انسان هستم، همانند تو ای هم ریشه‌ام، رهایم نکن.
ما همگی در سی*نه‌ی خود چیزی داریم که می‌تپد و ما را زنده نگه می‌دارد.
هم‌ریشه و هم‌جان و هم‌خون من... گاه باید به جای عقلت قلبت را به کار بی‌اندازی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
سیاه‌ترین شب:
تاریک و سرد است، می‌دانم.
غم در سی*نه‌ات می‌پیچد، می‌دانم.
در واپسین روزهای شیرینت من می‌دانم تو درد داری... امّا نترس.
پشت پلک‌هایت اشک‌ها را نگه ندار، روزی سد چشمانت فرو می‌ریزد.
از فردای بی‌خورشید نترس!
 
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
کوه:
تو از آن بالا به پایین خیره شدی! به خیال خودت که همه کوچک‌تر از تو و گوش به فرمان تو نشسته‌اند. تقدیر این روزگار بد ترکیب جالب است.
امّا عاقبت کوه هم فرو می‌ریزد، این را بدان که نفرت هم برابر عشق است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
پروانه:
بیا و دست‌های منِ بی‌روح را بگیر، کمی از خودخواهی‌های خود بکاه و به من نه! به یک خاک و به یک آب فکر کن... .
کمی بیا واقع‌بین باشیم، تو که پروانه‌ای بگو، بال‌هایت چرا زنجیر شدند؟
مراقب من نه، بلکه مراقب این دشت بزرگ باش.
بیا با هم دور شویم از این‌جایی که نامش غربت است، خانه ما را فریاد می‌زند.
 
بالا پایین