- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
وقتی جوابم رو نداد. حرصم گرفت و پشیمون شدم از حرف اخرم. اخه کدوم دختر عاقلی با زبونبیزبونی میگه بیا من رو بگیر؟! البته منظور منم این نبود و خواستم بهش بفهمونم که من وظیفم نیست کارهای خونت رو انجام بدم. البته چون اینجام ادب حکم میکنه کمک کنم تو انجام یهسری کارها ولی خب... .
خواستم برم که مچ دستم رو گرفت و اشاره زد که بشینم. سوالی نگاش کردم که گفت:
- میدونی ترنم، من دوست ندارم این ابزار و آلات موسیقی تو خونم باشه. سرهنگ اگه بیاد چی فکر میکنه درموردم اخه؟ جمعش کن این رو فعلاً ببر بذار خونهی خودت. چیه اخه این؟
- سرهنگ نمیاد خونهی تو رو بگرده ببینه چی توش هست یا نیست. حالا بر فرص مثالم که بیاد و بگرده، خوب که چی؟ یه سازه دیگه!
- خوب من دلم نمیخواد این آلات رو تو خونه زندگیم ببینه.
- همچین میگی الات انگار الات قتله. حرام که نیست.
- هست. سرهنگ از این چیزها خوشش نمیاد
- والا تا اونجایی که من میدونم همسر خوده سرهنگ یکی از بهترین نوازندههای ویالونه، اونقدرها هم خوده سرهنگ خشک مذهب نیست که بخواد به موسیقی گیر بده دراصل یه ادم فوقالعاده روشن فکره.
جاخورد اما به روی خودش نیاورد:
- هرچی. من خوش ندارم این مستهجنات تو زندگیم باشه.
حرصم گرفت:
- این ساز مستهجنه بعد ماهواره مستهجن نیست؟
- اون فرق داره.
- خیلی میبخشیدها اما چه فرق داره؟
- ترنم چهقدر کِش میدی یه حرف رو.
- تو شروع کردی متین. من که حرفی نزدم
- من شروع کردم اما توهم با لج و لجبازی میکشی یه موضوع رو. میگم بردار ببر خونت این رو بگو چشم دیگه.
- یه باره بگو خودمم گورم رو گم کنم برم دیگه.
با دلخوری بلندشدم که گفت:
- بیا... نمیشه دوکلوم حرف هم باهاش زد، مثل بچهها قهر میکنه.
همهش بهونه بود میدونم. دلش از یه جا دیگه پره و اینطوری میخواد خودش رو خالی کنه. مثل اینکه امشب بازم یه خواب راحت نداریم ما. جنگ و درگیریهای بین من و متین تمومی نداره. اما اینبار کارش واقعاً زشته درسته که ما باهم نامزدیم اما الان من اینجا مهمونشم. ادم حرمت مهمون رو نگهمیداره، هرچهقدرم که ندار باشه باهاش. نه اینکه بیاد بگه عوض این یَلَلی تَلَلیها پاشو خونه رو تمیز کنه و دکوراسیون رو تغییر بده. اخه تغییر دکوراسیون اون هم به تنهایی کاره منه؟ اونم دست تنها؟ حالا درست قدرت فیزیکیم بالاعه ولی نه اینکه بیام مبل و میز و تلوزیون رو تکون بدم. بابا ناسلامتی من زنم پسفردا قراره زایمان کنم، هیچی ازم نمیمونه اگه بخوام این روند رو در پیش بگیرم. یا مثلاً بیاد بگه وسایلت اضافهاست بردار ببر. این یعنی خودت هم اضافهای جمع کن برو. اوف خدا خودت صبرم بده. یه دری باز کن جلو من بفهمم این متین رو درک نکردنی شده این اواخر.
خواستم برم که مچ دستم رو گرفت و اشاره زد که بشینم. سوالی نگاش کردم که گفت:
- میدونی ترنم، من دوست ندارم این ابزار و آلات موسیقی تو خونم باشه. سرهنگ اگه بیاد چی فکر میکنه درموردم اخه؟ جمعش کن این رو فعلاً ببر بذار خونهی خودت. چیه اخه این؟
- سرهنگ نمیاد خونهی تو رو بگرده ببینه چی توش هست یا نیست. حالا بر فرص مثالم که بیاد و بگرده، خوب که چی؟ یه سازه دیگه!
- خوب من دلم نمیخواد این آلات رو تو خونه زندگیم ببینه.
- همچین میگی الات انگار الات قتله. حرام که نیست.
- هست. سرهنگ از این چیزها خوشش نمیاد
- والا تا اونجایی که من میدونم همسر خوده سرهنگ یکی از بهترین نوازندههای ویالونه، اونقدرها هم خوده سرهنگ خشک مذهب نیست که بخواد به موسیقی گیر بده دراصل یه ادم فوقالعاده روشن فکره.
جاخورد اما به روی خودش نیاورد:
- هرچی. من خوش ندارم این مستهجنات تو زندگیم باشه.
حرصم گرفت:
- این ساز مستهجنه بعد ماهواره مستهجن نیست؟
- اون فرق داره.
- خیلی میبخشیدها اما چه فرق داره؟
- ترنم چهقدر کِش میدی یه حرف رو.
- تو شروع کردی متین. من که حرفی نزدم
- من شروع کردم اما توهم با لج و لجبازی میکشی یه موضوع رو. میگم بردار ببر خونت این رو بگو چشم دیگه.
- یه باره بگو خودمم گورم رو گم کنم برم دیگه.
با دلخوری بلندشدم که گفت:
- بیا... نمیشه دوکلوم حرف هم باهاش زد، مثل بچهها قهر میکنه.
همهش بهونه بود میدونم. دلش از یه جا دیگه پره و اینطوری میخواد خودش رو خالی کنه. مثل اینکه امشب بازم یه خواب راحت نداریم ما. جنگ و درگیریهای بین من و متین تمومی نداره. اما اینبار کارش واقعاً زشته درسته که ما باهم نامزدیم اما الان من اینجا مهمونشم. ادم حرمت مهمون رو نگهمیداره، هرچهقدرم که ندار باشه باهاش. نه اینکه بیاد بگه عوض این یَلَلی تَلَلیها پاشو خونه رو تمیز کنه و دکوراسیون رو تغییر بده. اخه تغییر دکوراسیون اون هم به تنهایی کاره منه؟ اونم دست تنها؟ حالا درست قدرت فیزیکیم بالاعه ولی نه اینکه بیام مبل و میز و تلوزیون رو تکون بدم. بابا ناسلامتی من زنم پسفردا قراره زایمان کنم، هیچی ازم نمیمونه اگه بخوام این روند رو در پیش بگیرم. یا مثلاً بیاد بگه وسایلت اضافهاست بردار ببر. این یعنی خودت هم اضافهای جمع کن برو. اوف خدا خودت صبرم بده. یه دری باز کن جلو من بفهمم این متین رو درک نکردنی شده این اواخر.
آخرین ویرایش توسط مدیر: