جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● پاشو پدر صبح شده اثر دنیا ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط DOonYa با نام ● پاشو پدر صبح شده اثر دنیا ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,240 بازدید, 20 پاسخ و 38 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● پاشو پدر صبح شده اثر دنیا ●
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DOonYa
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
در کوچه‌های بی‌کسی که قدم می‌زدم پدر و دختری را دیدم که سخت شبیه ما بودند.
دخترکی با موهای بلندِ خرگوشی با خوشی دست در دستان پدرش گذاشته بود و پدرش از عشق تمام نشدنی خود برایش می‌گفت.
خاطرات دوری‌ست پدر امّا گویی همین امروز بود، دستانت که دست‌های سرمازده‌ام را رها کرد گویی من هم مُردم و در کنار تو در قبری خالی جای گرفتم جان شیرینم؛ امّا هیچ‌گاه در هیچ کجای دنیا فردی نفهمید.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
پدرم از وقتی رفتی خانه خالی شد، شهر سوت و کور شد دیگر آشیانه پرندگان پر نیست و همه کوچ‌ کردند.
هیچ صدایی را واقعاً نمی‌شنوم و هیچ‌کسی را نمی‌بینم و لب از لب بر نمی‌دارم گویی دیگر کور و کر و لال شده‌ام، گنگ و گیج ادامه می‌دهم.
حال که می‌نگرم می‌بینم نمی‌دانم چه‌گونه بدون تو زندگی کرده‌ام، مردگی به این زندگی توخالی شرف دارد.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
عشق از گوشه‌گوشه‌ی دلم شُره می‌کند و سوز نبودنت قلب بی‌قرارم را چِز می‌دهد.
کجای این دنیا نوشته‌‌اند که پدر از دختر باید دور باشد مگر نه این‌که می‌گویند دختر بابایی است!
چه‌گونه لبخند بزنم وقتی شوق خنده‌های کودکانه‌ام‌ در قبرستانی در زمانه‌ی بسیار دور چال شد؟
تو را چه‌گونه از یاد ببرم؟
تو بنیاد این تن ویرانه‌ هستی و تا ابد در قلب لِه شده‌ام نفس می‌کشی.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
پدرم سخت دلتنگم، حتی سخت‌تر از واژه‌ی سخت که تمام مرا فرا گرفته است.
روحم درد می‌کند و در سرم صدایی به بلندای بلند‌ترین کوه‌ها فریاد می‌کشد و از نبودنت برای هر عابری می‌گوید.
در همه وقت صدای بی‌صدای تو سکوت پر بغض خانه را می‌شکند و تکه‌هایش مرا نشانه می‌گیرد.
آئینه‌ها تماماً از تو می‌گویند و تنها تصویر بر روی‌شان تویی که لبخند می‌زنی.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
اِی قلب تپنده‌ای که ایستاده‌ای و امیدی که رفته‌رفته رو به نابودی می‌روی تو را چه‌گونه بخواهمت که بیایی؟ که صدایت را در اوج فلاکتِ دلم بشنوم و غصّه‌ها را از آرامش و لبخندم را از آسایش پر کنی؟
الان سال‌هاست که روی ماهت را ندیده‌ام، چهره‌ات دارد از یادم می‌رود.
خاطراتت از سرم می‌گذرد و درد می‌شود و درون تمام مویرگ‌هایم می‌پیچد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
به من بگو پدرم وقتی در حالِ خفه شدن در رودخانه‌ی غم بودم از تو چه دارم؟
نگاهت در عکس‌های خالی از حِس قدیمی... .
یک قبر سنگی که بر رویش بِنشینم و زارزار به حالِ خراب دلم بگریم و کسی نتواند مرا دلداری دهد.
بدونِ هر حِس خوب و عقب مانده در شب‌های دور و سردسیر و عشقی که مرا هر دم فرا می‌خواند که بخواهمت امّا نداشته باشمت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
دوست دارم از حالت بگویی مرد من که بهتر هستی؟
اصلاً برایم بگو تنهایی سخت است یا راحت و آرام برای خودت زندگی می‌کنی.
از وقتی که رفتی من صبحی به چشم ندیدم بابا جان آن‌جا صبح می‌شود؟
تبسم قلبم تو که نمی‌آیی حداقل چشم‌هایت را از من بر ندار، می‌دانم دیگر هیچ‌وقت آغوشت را لمس نمی‌کنم امّا همیشه بهانه‌اش را می‌گیرم.
بدان پدرم که تا ابد و یک روز تو از آن من هستی.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5

دلم مرگ را فریاد می‌زند و تنم با تمام وجود تاییدش می‌کند.
عاقبتِ دلی که بی‌دلدار باشد جز تباهی نیست مگر نه؟
پدرم پشتم خالی‌‌ست تو که نیستی پناهی ندارم، تنهای تنها در این زندگی، تا مرز گوشه‌گیری و افسرگی کشانیده شده‌ام و درونش دست و پا می‌زنم.
در این بین بی‌هم‌زبانی مادرم نیز دردی‌ست بر روی دردهای دیگر... .
پدرم از فردا که صدایت می‌زنم بیدار شو جانِ دلم تا آرزو به دل بی‌چاره‌ام نماند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
پدر مهربانم می‌گفتند:
- بابا آب و نان داد و من فکر می‌کردم تا ابد این کار تو است.
نبودت طاقت‌فرساست، دلم برای عطر تنِ خیس باران خورده‌ات تنگ شده‌ است؛ تو همان عطری هستی که نیازی نیست هیچ عطاری آن را ببوید.
سنگ صبور تنهایی‌هایم ببخش اگر دختر آرزوهایت نبودم؛ اگر سربلند نبودی و به داشتنم نمی‌بالیدی، پدرِ آرام و مهربانم مرا ببخش.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
تو در سرم برایم خدایی می‌کنی و من در زندگی‌ام تو را می‌پرستم.
کجای خیال‌های من محال است وقتی که تو همیشه در من هستی.
من به فدای یک نگاهِ پر از غم و اندوهت پدر از دست رفته‌ام.
عزیزِ جانم نمی‌دانم چه‌گونه تو را خاک پَس نزده؛ آخر تن نحیفِ تو چرا باید به زیر خاک می‌رفت؟
نازنینم فراموش نکن دخترکت را که تنها پیچ و خم‌های زندگی را رد می‌کند و پشتش خالی از هر دیواری برای تکیه دادن است.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین