جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حسین وصال پور

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام حسین وصال پور ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,803 بازدید, 100 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حسین وصال پور
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
جهان هرگز شاهد نیست پیکر های عاشق را
که خون آلوده می خواهد خنجرهای عاشق را


فقط تاریخ می داند دل شاه و رعیت را
چه بسیار نوکران کشتند ،رهبرهای عاشق را

بیا یوسف زلیخا را کمی در عاشقی دریاب
خدا شاید ستایش کرد کافر های عاشق را

اگر دلدادگی زیباترین احساس انسان است!
چرا آلوده می دانند دختر های عاشق را

وگر تاوان عشق این نیست ،مردن های بی پروا
به خاک هرگز نمی دیدیم بی سر های عاشق را

به بالهاشان نمی بستند اگر زنجیر انسانها
قفس شاید رها میکرد کفتر های عاشق را...

منم آن قایقِ تنهایِ سرگردانِ ،دریا که
نبردم لذت آغوش لنگرهای عاشق را...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
صبر کن، قصه دنیا به سر خواهد رفت
جان هم از مهلکه غم به در خواهد رفت

آنچنانی که تو امروز به خود پایبندی
روز فردا همه ات سمت قدر خواهد رفت

ساکن جبهه امنی که جهان را چسبید
فارغ از خود به ملاقات خطر خواهد رفت

گوش کن تا که بخوانم غزلی بر حالت
کاین تمنای غزل هم به هدر خواهد رفت

حالت این است که امشب اگر خوش حالی
خود ندانی که چه هنگام سحر خواهد رفت

آب باران که از اعماق فضا می افتد
زیر خاک گلی آخر به ثمر خواهد رفت

سیبی از شاخه تکاندیم و به زیر افتادیم
سر یک شاخه چه بر روز بشر خواهد رفت...

مثل گرگی که چشمش به خون می افتد
مرگ دنبال تو تا عمق اثر خواهد رفت ..
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
پشت سرمای ،یخ عاطفه ها شبگیرم
بال پروا شده منگر که غل و زنجیرم

مشت خاکی به زمینم ، به سوغاتی باد
چون غباری به کف پای تو بی تاثیرم

عقل من رفت ،دلم رفت ،و سرم از پی آن
من خطرناک ترین ،حالت این تسخیرم

حالت گنگ من از قاعده ی دنیا بود
که چنین دست به دامان تو در تفسیرم

من به بیرحم ترین حالت ممکن دردم
از خودم ،از همه حتی ز خدا دلگیرم

مثل برگی که بهاران شده پژمرده و زرد
دیرزمانی است که در جسم جوانم پیرم


سر پیری هوس و معرکه بر من داغ است
حال بر دست خودم مانده و بی تدبیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
از خود به آغوش خودم پناه میبرم
دیوانه ای را با خودم به چاه میبرم

در کار خود مانده ام از آنچه می کشم!
شادی به مردم می فروشم، آه میبرم ...

از واقعیت جز سرابی تلخ هیچم نیست
چنگ می کشم خیال را تا ماه میبرم

افسوس که در این بازی بی منطق دنیا
سر را ز دست داده ام ،کلاه میبرم...

من آن تضاد قبرم از تاریکی و کفن
سفید برایم دوختند ،سیاه میبرم...

در بعد بی اندازه ی دریایی تنهایی
از خود به آغوش خودم پناه میبرم .‌‌‌...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
پشت این پنجره دلتنگ تماشای توام
کاش سنگی بزنی شیشه تنهای مرا...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هرچند بگیرند دیگران ایراد راهی نیست
شعری دوباره از قلم افتاد راهی نیست

پشت سکوت خود نمی مانم دگر آری!
از بغض تا فواره ی فریاد راهی نیست

گفتی بیا بنشین که در بیغوله ی دنیا
این صید را تا خانه ی صیاد راهی نیست

خواهی نگاهش دار و گر خواهی بیندازش
دیگر دلم در دست تو افتاد،راهی نیست

شیرین اگر باشی ،خواهند دید چشمانت
از کوه تا افسانه ی فرهاد راهی نیست

دستم گرفتی ،گفته بودی زندگی اینجاست؟
گفتم بیا تا لحظه ی ایجاد راهی نیست

دنبال امیدی در این تاریکی و بن بست
گشتم تا خود را کنم آزاد ،راهی نیست!


چون سایه در تاریکی شب های تنهایی
از زندگی تا رفتنم از یاد راهی نیست...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دلداده فراوان ولی هم نفسی نیست
جز همهمه ی کوچ دراینجا جرسی نیست

در کنج قفس ناله نکن مرغک بی بال
فریاد بسی هست ولی داد رسی نیست ...

ای آنکه مرا بردی از یاد خبرت هست
اندر دل من غیر وصالت هوسی نیست

جز گل طلب عشق و لطافت نکن ای دوست
کاین ناز و محبت بَرِ هر خار و خسی نیست

تا چند پریدن چو کبوتر لب هر بام...
بیهوده نگرد عشق در آغوش کسی نیست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دیوانه و دلتنگتم،بی تاب از این بهتر؟
تو ماه زیبای منی،مهتاب از این بهتر؟

هرگز من این باور نکردم از برم دوری
هرشب تورا من دارمت درخواب از این بهتر..

وقتی وطن معنای غربت بود مینا وار
پرواز کردم از شب مرداب از این بهتر؟

در جمع این بیگانگان منزل نمودم چون
از سی*ن*ه یاران شدم پرتاب از این بهتر

من کافرم کز دین این مردم شدم بیرون
هرشب به مستی می روم محراب از این بهتر؟


تنگ است وقت و صحبت از یاران که بسیار است
اما چگونه گوییم از اصحاب از این بهتر!
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ای آهوی گم کرده ره از بیشه صیاد
بیاب مسیرت نشوی قسمت جلاد

دنبال تو تاکی دویدن ونرسیدن !
این است تمام من و تو،قاصدک و باد

آواره به هر کوی و گذرگاه تو گشتم
ویرانه شدم پشت سرت،خانه ات آباد...

تنها جگر شیر تواند که شود عشق
شیرین ترین خاطره از تیشه ی فرهاد...

گرد است زمین ،بین شلوغی خیابان
شاید که یکی روز مسیرت به من افتاد...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دل را به آتش می زنم،دریا نمی خواهد
دلسوخته ی پنهان عشق پیدا نمی خواهد

اعجاز عشق یعنی همین مردن که میبینی
پروانه ی افروخته را عیسا نمی خواهد

تنها بهای ِ عشق مردن های شیرین است
مجنون بهشت را بی رخ لیلا نمی خواهد

مرداب بی آشوب تب دریا نگیرد چون
آن را که شب ویران کند فردا نمی خواهد

تا بوی گیسوی تو سمت خانه می پیچد
مستی دگر شرابِ روح افزا نمی خواهد

چون روی ماهت خفته در رویای من اینجا
غیر از تو چشمم خفته ی زیبا نمی خواهد
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین