- Jul
- 529
- 1,366
- مدالها
- 4
نزار که قلبت رهایم کند.
بیا به سرچشمهی عشقمان که رنگ ندارد از بی عشقی.
از بی عشقی هایی که تو ساختی و من حسش کردم.
آنقدر که دگر صدایِ تکه تکه شدن های قلب را به خود شنیدم،
شنیدم که؛ دگر رنگ ندارم بر روی،
تو ظالم عشق بین منو قلبت بود که با حرف هایت قلبم را شکستی و قلبت را آوارهی کوچه ها کردی.
به راستی که حقت بود، ز این که تو نگه دارنده ای خوب نبودی برای قلبم، و برای قلبت.
بیا به سرچشمهی عشقمان که رنگ ندارد از بی عشقی.
از بی عشقی هایی که تو ساختی و من حسش کردم.
آنقدر که دگر صدایِ تکه تکه شدن های قلب را به خود شنیدم،
شنیدم که؛ دگر رنگ ندارم بر روی،
تو ظالم عشق بین منو قلبت بود که با حرف هایت قلبم را شکستی و قلبت را آوارهی کوچه ها کردی.
به راستی که حقت بود، ز این که تو نگه دارنده ای خوب نبودی برای قلبم، و برای قلبت.