- Dec
- 7,761
- 46,653
- مدالها
- 7
امیر رادان به بغل، روی ت*خ*ت روژان نشسته است و رویا دست نوازش روی سر دخترکش میکشد. نزدیکشان که میشویم رویا ما را زودتر میبیند و رنگ از رخش میپرد و ناگهان صاف میایستد. چشمانش ترس و نگرانی را فریاد میزنند.
- سلام.
با صدای آرام و لرزان رویا امیر برمیگردد و ناگهان از جا برمیخیزد.
- سلام... داداش.
عمو هم سری تکان میدهد. دکتر جوان معالج روژان هم از راه میرسد.
- سلام جناب دکتر. خسته نباشین، نسبتی دارین باهاشون؟ فامیلی ایشون هم... .
- ممنون شما هم خسته نباشین. بله برادرم هستن. وضعیت برادرزادهام چهطوره؟
- مشکلی نیست، حالش خوبه. یه بریدگی روی آرنج دستش داشت که بخیه شده. الان هم به خاطر بیهوشی کوتاهی که داشته یکم گیجه. تا یه ربع دیگه هم مرخصه.
عمو سری تکان میدهد و تشکر میکند.
- ایشون هم با شما نسبتی دارن؟
و نگاهش را از پشت عینکی که چشمانش را پنهان کرده به من میدوزد. عمو صورتش را به سمت من میچرخاند و لبخندی بر لب میآورد.
- برادرزادهام هستن.
نحوه معرفیاش، لبخند روی لبهای من هم میآورد و لرزش خوشآیندی قلبم را بیقرار میکند. با عشق نگاهش میکنم و او دست دور شانهام میاندازد و مرا به خود میفشارد.
- خوشوقتم خانوم.
و من تنها سری تکان میدهم. دکتر مددی پس از کمی صحبت با عمو اردلان، خداحافظی میکند و میرود. عمو اردلان خیره به روژان خوابیده روی ت*خ*ت، لبخند میزند و به او نزدیک میشود و سر راهش آرام با دست امیر را کنار میزند.
- سلام.
با صدای آرام و لرزان رویا امیر برمیگردد و ناگهان از جا برمیخیزد.
- سلام... داداش.
عمو هم سری تکان میدهد. دکتر جوان معالج روژان هم از راه میرسد.
- سلام جناب دکتر. خسته نباشین، نسبتی دارین باهاشون؟ فامیلی ایشون هم... .
- ممنون شما هم خسته نباشین. بله برادرم هستن. وضعیت برادرزادهام چهطوره؟
- مشکلی نیست، حالش خوبه. یه بریدگی روی آرنج دستش داشت که بخیه شده. الان هم به خاطر بیهوشی کوتاهی که داشته یکم گیجه. تا یه ربع دیگه هم مرخصه.
عمو سری تکان میدهد و تشکر میکند.
- ایشون هم با شما نسبتی دارن؟
و نگاهش را از پشت عینکی که چشمانش را پنهان کرده به من میدوزد. عمو صورتش را به سمت من میچرخاند و لبخندی بر لب میآورد.
- برادرزادهام هستن.
نحوه معرفیاش، لبخند روی لبهای من هم میآورد و لرزش خوشآیندی قلبم را بیقرار میکند. با عشق نگاهش میکنم و او دست دور شانهام میاندازد و مرا به خود میفشارد.
- خوشوقتم خانوم.
و من تنها سری تکان میدهم. دکتر مددی پس از کمی صحبت با عمو اردلان، خداحافظی میکند و میرود. عمو اردلان خیره به روژان خوابیده روی ت*خ*ت، لبخند میزند و به او نزدیک میشود و سر راهش آرام با دست امیر را کنار میزند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: