جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار فریدون مشیری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام اشعار فریدون مشیری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,751 بازدید, 145 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار فریدون مشیری
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ديدى آن كه تو خٖواندى به جهان يارترين
سينه را ساختى از عشقش سـرشـارترين

آنكه ميگفت منم بهر تو غمخوار ترين
چه دل آزارترين شد چه دل ازارترین
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
آتش عشق بهشت است، میندیش و بیا
زهرغم راحت‌جان‌است،مپرهیز و بنوش

پر و‌بالی‌بگشا،خنده‌خورشیدببین
پیش‌ازآنی‌که‌شودشمع‌وجودت‌خاموش!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ای بینوا که فقر تنها گناه توست
در گوشه ای بمیر که این راه توست

در کوچه های یخ زده بیمار و در به در
جان می دهی و مرگ تنها پناه توست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک‌ترم، می‌دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می‌آیم باز
"دوستت دارم"
بسیار هنوز...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
مرا می ‌خواستی، تا شاعری را، ببینی روز و شب دیوانهٔ خویش
مرا می‌ خواستی، تا در همه شهر، ز هر ک.س بشنوی افسانهٔ خویش

‌مرا می ‌خواستی، تا از دل من، برانگیزی نوای بی نوایی
به افسون‌ها دهی هر دم فریبم، به دل ‌سختی کنی بر من خدایی!

‌مرا می‌ خواستی، تا در غزل‌ها، تو را «زیبا‌تر از مهتاب» گویم
تنت را در میان چشمهٔ نور، شبانگاهان مهتابی بشویم

مرا می ‌خواستی، تا پیش مردم، تو را الهام‌بخش خویش خوانم
به بال نغمه‌های آسمانی، به بام آسمان‌هایت نشانم

مرا می‌ خواستی امّا چه حاصل؟، برایت هر چه کردم، باز کم بود
مرا روزی رها کردی در این شهر، که این یک قطره دل، دریای غم بود

تو را می‌ خواستم، تا در جوانی، نمیرم از غم بی همزبانی!
غم بی همزبانی سوخت جانم، چه می‌خواهم دگر زین زندگانی؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشانِ من گذشت :
"بر شانه های تو"

بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را
از تنگنای سی*ن*ه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بارِ این مصیبتِ سنگین
آسوده ام کند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
شب تا سحر، من بودم و لالای باران
چشمان تبدارم نمی‌خفت
‌او، همچنان افسانه می‌گفت
آزاد و وحشی بادِ شبگرد
از بوی میخک‌های باران‌خورده سرمست
گاهی صدای بوسه‌اش می‌آمد از باغ!
گاهی شراب خنده‌اش در کوچه می‌ریخت
آسوده می‌خندید و می‌رقصید و می‌گشت...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هر روز اگر یک بوسه مهمان تو باشم
عمری به شیرینی غزل خوان تو باشم

با من اگر پیمان نگهداری به یاری
من تا نفس دارم به پیمان تو باشم

عشق تو شد فرمانروای هستی من
تا هر چه فرمایی به فرمان تو باشم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بهترین لحظه های روز و شبم
لحظه های شکفتن سحر است

که سیاهی شکسته پا به گریز
روشنایی گشوده بال و پر است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هوا آرام
شب خاموش
راه ِآسمان‌ها باز

خيالم
چون کبوترهای وحشی می‌کند پرواز
رَوَد آنجا
که می‌بافند کولی‌های جادو، گيسوی شب را

تنم را
از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهی خواند

تبسم‌های شيرين تورا با بوسه خواهم چيد
وگر بختم کند ياری
در آغوش تو
ای افسوس
سياهی تار می‌بندد
چراغ ِماه
لرزان از نسيم سرد پاييز است

هوا آرام
شب خاموش
راه آسمان‌ها باز
زمان
در بستر شب خواب و بيدار است
 
بالا پایین