مشاعره مشاعره حرف "ش"
- نویسنده موضوع Tara Motlagh
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- Jul
- 1,014
- 8,152
- مدال‌ها
- 3
شَوَد تا ظلمتَم از بازیِ چشمَت چراغانی
مرا دریاب، ای خورشید در چشمِ تو زندانی!
خوش آن روزی که بینَم باغِ خشکِ آرزویم را
به جادوی بهارِ خنده‌هایَت می‌شکوفانی
بهار از رشکِ گل‌های شکر خَندِ تو خواهد مُرد
که تنها بر لبِ نوشِ تو می‌زیبَد گُل‌افشانی
شرابِ چشم‌های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه‌ای از آن به چشمانَم بنوشانی
یقین دارم که در وصفِ شکر خَندَت فرو مانَد
سخن‌ها بر لبِ «سعدی»، قلم‌ها در کفِ «مانی»
نظر بازی نزیبَد از تو با هر ک.س که می‌بینی
امیدِ من! چرا قدرِ نگاهَت را نمی‌دانی؟!
مرا دریاب، ای خورشید در چشمِ تو زندانی!
خوش آن روزی که بینَم باغِ خشکِ آرزویم را
به جادوی بهارِ خنده‌هایَت می‌شکوفانی
بهار از رشکِ گل‌های شکر خَندِ تو خواهد مُرد
که تنها بر لبِ نوشِ تو می‌زیبَد گُل‌افشانی
شرابِ چشم‌های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه‌ای از آن به چشمانَم بنوشانی
یقین دارم که در وصفِ شکر خَندَت فرو مانَد
سخن‌ها بر لبِ «سعدی»، قلم‌ها در کفِ «مانی»
نظر بازی نزیبَد از تو با هر ک.س که می‌بینی
امیدِ من! چرا قدرِ نگاهَت را نمی‌دانی؟!
- Jul
- 1,014
- 8,152
- مدال‌ها
- 3
شوری ز عشقت در قلم کن
امشب برایم شعر دم کن
با من بگو از عشق و مستی
دل را به دور از درد و غم کن
میخواهمت ای ناب و شیرین
دیگر برایم ناز کم کن
دل میبرد ان خنده هایت
با خنده ات دیوانه ام کن
عاشق شدم بر چشم مستت
با یک نظر عاشقترم کن
امشب برایم شعر دم کن
با من بگو از عشق و مستی
دل را به دور از درد و غم کن
میخواهمت ای ناب و شیرین
دیگر برایم ناز کم کن
دل میبرد ان خنده هایت
با خنده ات دیوانه ام کن
عاشق شدم بر چشم مستت
با یک نظر عاشقترم کن
- Jul
- 1,014
- 8,152
- مدال‌ها
- 3
شب‌بخیر زیباترین مهتاب شب‌بیدارمن
شب‌بخیر شیرینی این‌دل ڪَل زیباےمن
شب بخیر نیلوفر مردابی فرداے عشق
شب بخیر اے آتش افتاده دردنیاے من
شب بخیر اےنازنین افتاده یادت دردلم
شب‌بخیرروشن‌ترین‌مهتاب‌درشب‌هاےمن
شب‌بخیرباران‌یادت‌ڪرده‌دل‌را‌مسـ*ـت خود
شب‌بخیر‌غرق‌نڪَاهت‌ڪرده‌این‌چشمان من
شب بخیر غارتڪَر جانم ڪه حالا نیستی
شب‌بخیر اےجسم تو لیلی‌ترین لیلاے من
شب‌بخیر شیرینی این‌دل ڪَل زیباےمن
شب بخیر نیلوفر مردابی فرداے عشق
شب بخیر اے آتش افتاده دردنیاے من
شب بخیر اےنازنین افتاده یادت دردلم
شب‌بخیرروشن‌ترین‌مهتاب‌درشب‌هاےمن
شب‌بخیرباران‌یادت‌ڪرده‌دل‌را‌مسـ*ـت خود
شب‌بخیر‌غرق‌نڪَاهت‌ڪرده‌این‌چشمان من
شب بخیر غارتڪَر جانم ڪه حالا نیستی
شب‌بخیر اےجسم تو لیلی‌ترین لیلاے من
