مشاعره مشاعره حرف "ش"

[-پریزاد-]

شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي

 

[-پریزاد-]

شب شد که شکوه ها زه دل تنگ بر کنيم ناليم آنقدر که دلي را خبر کنيم
طبيب اصفهاني

 

[-پریزاد-]

شب که در بستم و مسـ*ـت از مي نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
فرخي يزدي

 

[پایان]

شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی

نازنینا، تو همان پاک‌ترین پرتو جامی

ای برای تو بمیرم، که تو تب کردهٔ عشقی

ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی

 

[Tara Motlagh]

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می‌کند

 

[پایان]

شکلی بده در آینه بی شکلیِ مرا

سازی بساز از دل این توده ی خمیر

نی را به ناز خود بنواز ای ترانه ساز

با گام های مخملی و صوت دلپذیر

 

[Tara Motlagh]

شنیدم تو از خونه بیرون میای
درختای "تجریش" حظ میکنن

تو که ساکتُ بستی اخبار گفت
دارن پایتختُ عوض می کنن!🤔

 

[نیما نصر]

شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک ترم، می دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم
بسیار هنوز

 

[پایان]

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

 

[amir mohamad]

شوق درون بسوی دری می کشد مرا
من خود نمیروم، دگری میکشد مرا

با آن مدد که جذبه عشق قوی کند
دیگر بجای پر خطری میکشد مرا