جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار خواجوی کرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط SETAREH_M با نام خواجوی کرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,243 بازدید, 300 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع خواجوی کرمانی
نویسنده موضوع SETAREH_M
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این باد کدامست که از کوی شما خاست
وین مرغ چه نامست که از سوی سبا خاست

باد سحری نکهت مشک ختن آورد
یا بوئی از آن سلسله غالیه‌سا خاست

گوئی مگر انفاس روان‌بخش بهشتست
این بوی دلاویز که از باد صبا خاست

برخاسته بودی و دل غمزده می‌گفت
یا رب که قیامت ز قیام تو چرا خاست

بنشین نفسی بو که بلا را بنشانی
زان رو که ز بالای تو پیوسته بلا خاست

شور از دل یکتای من خسته برآورد
هر فتنه و آشوب کز آن زلف دوتا خاست

این شمع فروزنده ز ایوان که افروخت
وین فتنه نو خاسته آیا ز کجا خاست

از پرده برون شد دل پرخون من آندم
کز پرده‌سرا زمزمهٔ پرده‌سرا خاست

خواجو به جز از بندگی حضرت سلطان
کاری نشنیدیم که از دست گدا خاست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هرطبیبی که علاج دل بیمار کند
تو مپندار که او را خبر از بیماریست

تا جدا مانده‌ام از روی تو ای سیمین بر
رنگ روی من بیدل چو زر از بیماریست

من پرستار دو چشم خوش بیمار توام
گرچه بیمار پرستی بتر از بیماریست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
شبی با یار ،
در خلوت مرا عیشی نهانی بود

که مجلس با وجود او
بهشت جاودانی بود

جهان چون روز روشن بود بر چشمم
شب تاری ...

تو گوئی شمع رخسارش
چراغ آسمانی بود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیست
تکیه گاهم به جز از خار مغیلان همه شب

بخیال رخ و زلف تو بود تا دم صبح
بستر خواب من از لاله و ریحان همه شب
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست

هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکسست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تشنه‌ی غنچه سیراب، تُرا آب چه سود
مرده‌ی نرگس پُر خواب، ترا خواب چه سود

جانِ شیرین چو به تلخی به لب آرَد فرهاد
گر چِشانَندَش از آن پس شِکر ناب، چه سود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت

عهد می‌کرد که از کوی عنایت نروم
عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
سخن یار ، ز اغیار بباید پوشید
قصه ی مسـ*ـت ز هشیار بباید پوشید

خلعتِ عاشقی از عقل ، نهان باید داشت
کآن قبایی ست که ناچار بباید پوشید

ذره چون لافِ هواداری خورشید زند ،
مِهرش از سایه ی دیوار بباید پوشید

ضعفم از چشم تو زآنروی نهان می‌دارد ،
که رخِ مرده ز بیمار بباید پوشید

تیغ مژگان چه کِشی در نظرِ مردمِ چشم ؟
خنجر از مردم خونخوار بباید پوشید !

چهره ی زرد من و روی خود از طُرّه بپوش
که زر و سیم ز طَرّار بباید پوشید

دیده بنگر که فرو خواند روان ، سر ِّدلم
گرچه دانست که اسرار بباید پوشید

نامه ی دوست ، به دشمن چه نمایی خواجو ؟
سخن یار ، ز اغیار بباید بپوشید
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نشان دل بی نشان از که جویم
حدیث تن ناتوان با که گویم

گـــر از کوی او روی رفتن ندارم
مگیرید عیبم که در بند اویم

چو رنجم تو دادی شفا از چه خواهم
چو درد از تو دارم دوا از که جویم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به بوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد

گمان مبر که ز خاطر کنم فراموشت
ز پیش می‌روی اما نمی‌روی از یاد
 
بالا پایین