جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مجموعه اشعار فاضل نظری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام فاضل نظری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 17,842 بازدید, 409 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاضل نظری
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,852
28,363
مدال‌ها
9
هر ک.س به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی

مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,852
28,363
مدال‌ها
9
در توبه مرا گفت كه برگير شرابی
ساقی تو كه خود بيشتر ازخلق خرابی

اين ماهی دلمرده درين بركه ی دلگير
جز دوری آن ماه نديده ست عذابی

من عارف دلتنگم ، يا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی

يک عمر ملائک همه گشتند و نديدند
در نامه ی اعمال منِ مسـ*ـت صوابی

ساقی,همه بخشوده ی یک گوشه چشميم
آنجا كه تو باشی چه حسابی؟ چه كتابی؟

#
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,852
28,363
مدال‌ها
9
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم ؟!
حال همه خوب است ، من اما نگرانم ...

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر ؛
مثل خوره افتاده به جانم ، که بمانم ...

چیزی که میان من و تو نیست غریبی است ..
صد بار تو را دیده‌ام ای غم ؛ به گمانم !

" انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم ... "

از سایه‌ی سنگین تو من کمترم آیا ؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم !!!
 

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,167
مدال‌ها
3

چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد

من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد

به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق
عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد

چرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد

ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد

#فاضل_نظری
 

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,167
مدال‌ها
3
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته ام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته ام

پاسخ ساده ی من سخت تر از پرسش توست
عشق درسی ست که من نیز نیاموخته ام

رو سیاه محک عشق شدن نزدیک است
سکه ی «قلب» زیانی ست که نفروخته ام

برکه ای گفت به خود، ماه به من خیره شده ست
ماه خندید که من چشم به «خود» دوخته ام

شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقه ای را که خود افروخته ام


#فاضل_نظری
 

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,167
مدال‌ها
3
به زور جاذبه ، سيب از درخت چيده زمين
چه ميوه‌ای ز سر اشتياق می‌افتد ؟!

هميشه همرهِ هابيل بوده قابيلی
ميان ما و شما كِی فراق می‌افتد ؟!

#فاضل_نظری
 

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,167
مدال‌ها
3

تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش
عشق آسان بود، اما من نمی‌فهمیدمش

دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود، می‌بخشیدمش

از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر
در کنارم بود و من با دیگران می‌دیدمش

هیچ عشقی از خ*یانت نیست ایمن، این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه می‌نامیدمش

با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر می‌خواستم آن روز می‌بوسیدمش

#فاضل_نظری
 

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,167
مدال‌ها
3
ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!

قفس گشودی ام و « اختیار » بخشیدی
همین که از قفست پر زدم، زمین خوردم

#فاضل_نظری
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,852
28,363
مدال‌ها
9
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد

بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد

من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد

گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد

این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,852
28,363
مدال‌ها
9
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
 
بالا پایین