جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فاضل نظری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام فاضل نظری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,558 بازدید, 409 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاضل نظری
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
.
قلب من عمری اسیر فتنه ی دلدار شد
آنقدردیدم دوچشمش راکه چشمم خارشد

سرنوشتم هرچه باشدمیپذیرم باک نیست
غصه ها اما درون قلب من انبار شد..!!

انعکاس نور بود و لحظه های عشق نور
ناگهان دنیا به روی دیده ی من تار شد

روزهای سخت راپیموده ام خالی ازعشق
گو که هست و نیستم سرمایه تاتار شد

لابلای این ردای عاشقی چیزی نبود...!
عاقبت در آستینم لانه ی یک مار شد

مردباش ولحظه ایی هم مثل من تبدارشو
این همیشه درد با چشمان تو بیمار شد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تا ذره‌ای ز درد خودم را نشان دهم
بگذار در جدا شدن از یار جان دهم

همچون نسیم می‌گذرد تا به رفتنش
چون بوته‌زار دست برایش تکان دهم

دل برده از من آنکه ز من دل بریده است
دیگر در این قم*ار نباید زیان دهم

یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود
چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

#
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بَند نشد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
یک نقطه بیش فرقِ رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند.....
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
مغرور،‌ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم،‌تو چه کردی؟

«تنهایی و رسوایی» ، «بی مهری و آزار»
ای عشق،‌ببین من چه کشیدم تو چه کردی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گیسوان تو شبیه ست به شب،اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد.

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد

عقل،یکدل شده با عشق،فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد

یکی از ما دو نَفَر کشته به دست دگری ست
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد

زخمی کینه ی من !این تو و این سی*ن*ه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد

حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت

نتوانست فـــرامــــوش کند مستــــی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت

کـــی بـــــه انداختن سنگ پیاپـی در آب
ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
از کوشش بیهوده خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست؟_:
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ ک.س، هیچ ک.س اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سی*ن*ه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود،‌دل فرسوده بود

عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد ولی بیهوده بود

حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

من کی ام؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود

ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
 
بالا پایین