جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار میثم علی یزدی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام میثم علی یزدی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,510 بازدید, 46 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع میثم علی یزدی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
کمی تا قسمتی ابری شد این دل
نشستم بی تو وقتی روی ساحل

به امواجی خروشان خیره گشتم
چنان کشتی شکسته مانده در گل !

دلم سَر رفت و خونی بر جگر بود
روان رودی دمغ در راه منزل

به دریایی بیفتادم چنان ژرف
به چشمانی که آبی بود و خوشگل

همان گردابِ آبی محفلی شد
برایِ مرگِ ماهیگیرِ غافل

به دامِ مردمک هایِ سیاهی
گرفتارِ بتی مه رو شمایل

دلی را دستِ کشتی یِ تو دادم
و قلبم در هوایت بود مایل

غروبی تا ابد شد چشمِ سرخم
زبانی تلخ چون زهرِ هلاهل

ز قلبی که سراسر پهنه اش بود
کویری ماند از آن دریای دل دل
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
درگوشِ من آیه یِ شفا را خوانده
آن لب که غزل هایِ صبا را خوانده

تا دیدمت ای شنیده یِ روح نواز
در کعبه یِ تو لال دعا را خوانده

با دستِ نیاز، دل به سویت آمد
از مروه یِ عشقِ تو صفا را خوانده

قربانِ مِنایت بشود واجبِ تن
مُحرم به تو شرطِ دلربا را خوانده

لبخندِ رضایِ تو بشارت ها داد
دلدارِ خَموش، مبتلا را خوانده !

این عشق عجب رسمِ غریبی دارد
سر میزند آنی که شما راخوانده
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
صورتم پژمرده شد گلخنده را فریاد برد
برگِ پائیزش هوایِ عشق را از یاد برد

گوش جان با لای لایِ نی لبک آرام بود
کوک کردی سازِ رفتن، پرده را فریاد برد

آتشین آتشفشان را اشک ها خاموش کرد
آهِ سردی آبرویِ شعله را ای داد برد

هر قدم برداشتی بس لرزه آمد در درون
تا دو پا در کفش کردی خانه را بنیاد برد

با غزل تن پوشِ غم از شانه ام دوری نکرد
چشمِ شانه سویِ در سنجاقِ سی*ن*ه سردِ سرد

چهره ات در جویِ خاطر بر درختم ریشه شد
عمرِ دل ! آهَم چو سنگی آفتِ این شیشه شد

ماهیِ افتاده از چشمانِ چون دریای تو
وقتِ مرگش جان دهد بر ساحلِ لب های تو

مرغِ دل آبی نخورد از آبشارِ موی تو
اشکِ حسرت می‌چکد چون باد در هو هویِ تو !

دردِ دوری طاقت از ویرانه ات فرهاد برد
تیشه زد بر ریشه اش تابوت را بیداد برد

خوابِ آرامی که در دامی پریشان داشتی !
صیدِ خوش رنگی به سر گرمیِ دل صیاد برد

سرزنش گفتم زمین را من زمان را ناسزا
عاقلان گفتند دیوانه ادب را داد برد

در نبودت دفترِ شعرم، عزیزم پاره شد
بیتِ کاهم ، خاکِ شعرم را غزل را باد برد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ساعت که به صفرِ عاشقی نزدیک است
چون رشته یِ مِهر بینِ ما باریک است !

آن ثانیه از لبت گلوگیر شدم !
این لحظه جگر سوزِ چرا و لیک است

دستی که مرا کشیده بیرون از چاه
امروز به رویِ ماشه یِ شلیک است

دسته گُلِ خشکِ رویِ قبرش از کیست !
از جشنِ شبِ ماه رُخی تاریک است

چرخید همان عقربه در صفرِ تو شد
گنجشکِ اشی مشی ، زمستان نیک است؟!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
عشق یعنی در کنارت شاهِ دل بی جان شود
چای سرد و تا بخندی ماتِ آن دندان شود

عشق یعنی در کنارت لحظه ها ساکن شود
عمر پابرجا ترین نامُمکنِ ممکن شود

عشق یعنی در کنارت صبر معنی دار شد
صبر با شرمندگی مجبور بر اقرار شد

عشق یعنی در کنارت کودکی بازی کند
اشکِ این رحمت خدایِ عشق را راضی کند

عشق یعنی ظهرِ تابستانیِ چشمانِ تو
یا لبِ بریان شده بر آن لبِ سوزانِ تو

عشق یعنی سی*ن*ه یِ عاشق برایت ای عزیز
عشق یعنی جانِ ناقابل فدایت ای عزیز

عشق یعنی شعرِ من دارد فقط یک قافیه
طرحِ امضایِ دلی بر دفترِ بی حاشیه

عشق یعنی شعرِ من عطرِ نفس هایِ تو شد
تا چکاوک لانه اش در باغِ طوبایِ تو شد

عشق یعنی در کنارت شعله ها, دارد دوام
زندگی هر قدر سخت اما تو هستی والسلام
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
خوش بَر دِلَکُم هَمی حَوالی
پیچیده صدایِ دارِ قالی

خوش بَر دِلَکُم دخترِ دهقان
نقشِ دِلو میبافه چه عالی

گرمش شُدو روسَریشو وا کِرد
" ای" دِل گیره موهایِ شِلالی

دَستُم رویِ شونَش لَبِ چشمه
خیلی جَری یِ کوزه سفالی

تُندی بُرو تا کِسی ندیده !
کی رفته خبَر کِرده اَهالی !

خوش بَر دِل مُو قُل قُلِ قلبُم
میجوشه پیشت میونِ شالی !

رویِ همه اِسما خط کِشیده
با رنگِ هَمو چِشمِ زُغالی

شکر خُدا سِیلِش میکُنُم مُو
آفتابِمو شَب هایِ هِلالی

داغِ نَنه ، هُورتی زِدی بالا !
خوردی پَسِرو چایی رُ خالی!

خوش بر دِلَکُم نی زنِ سیتو
دَس اَفشونِته اَوِلِ سالی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بی شک پسرم چشم تو آتش دارد
دنباله ای از مویِ سیاوش دارد

از خنده یِ دلربایت ای دختر جان
قند ست دلم شکر چِکارش
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به صفایِ قدمت خانه یِ دل جارو شد
سقفِ سنگینِ پر از برف و یخ اش پارو شد

منِ انگشت نما، شُهره یِ غربت بودم
طعنه هم از سخنِ خسته یِ من پُررو شد

نُقلِ تلخِ لبِ هَر وِروِره جادو ناگاه
با نسیمِ تو کلاهِ غمِ من وارو شد

اشک، خاکسترِ چشمانِ مرا یاری داد
آینه جلوه یِ سیمایِ کمان ابرو شد

چشمه یِ آب حیات از لبِ تو جوش زند
قطره ای بر لبِ خشکیده یِ من دارو شد

بی سبب نیست که در عمقِ تنم ریشه زدی
بیدِ مجنون شده با عطرِ تو رودَرو شد

چشمِ بیرون زده از شعبده ات را دیدی!
رویِ آن حلقه ببینید که نامم رو شد

چهره از گرم‌ترین شعله یِ خورشید شکفت
ابرها گم شد وُ خندید وُ پر از نیرو شد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
آسمان آیینه دارِ اطلسی آبی شده
بازِ ماهیگیر در چنگالِ مرغابی شده

آمدی خورشیدکَم دیدی هلالِ ماه نو
آمدم دَرد و بلایَت مَحوِ بی تابی شده

بی نمک بودم ! بُلورت را شکستی ای زمین !
خاکِ بی رنگت از آن شب تاب مهتابی شده!؟

تو چرا اسپند ! خود را رویِ آتش میزنی!
رفته باران و کَمانش رنگِ سرخابی شده !

وِیسُ و رامین لای لایِ کودکِ دل هم نشد
قاشقی مِهرت دوایِ دردِ بی خوابی شده

رودِ لب هایم شدی مردابِ خیس ام در فراق
می‌شود چادر نشین هر بیتِ اعرابی شده

نوشدارویی چِکان در حلقِ ناطق پیشه ات
جرعه ای مریم بنوشد شاعرِ نابی شده

قیدِ او را میزنی لب هایِ خونی از لبش
تو بگو سعدی تو ای صیّادِ قلّابی شده
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چشمِ خود باز نما صبحِ من آغاز شود
یک جهان محوِ تماشایِ همین راز شود

شانه زن رشته یِ زر باف سرت تا خورشید
سر فرود آرد و در مغرب اهواز شود

بعد لبخند بزن تا که دلم گردد کوک
و لبم مملوِ از نغمه و آواز شود

گفت بر شبنمِ گل هایِ سرت یک الماس
کاش جایِ تو نگینِ دلِ طناز شود

وای از عطرِ تنت شیشه یِ مِی، خورد ترک
چه کند جامِ عسل چون لبِ تو باز شود

گِردِ شبگردِ گره خورده به خود گردیدی
قوسِ غم باز شده بال و پَرَش بخشیدی

ماهِ شب ها به سیاهی یِ دلم تابیدی
سببِ شعله یِ او، هستیِ او ،امّیدی

سرِ هر مویِ خودت را به قلم‌ پیچیدی
نقش بستی و به هر بومِ ورق جاویدی

راستی چشم و چراغِ غزلم را دیدی
صبحِ امروز که در آینه می خندیدی

واژه را صید بکن صید ،نکن تردیدی
از لبش یافته ای، یافته مرواریدی

مثنوی رامِ غزل هایِ پری ناز شود
مرکبِ قافیه ها رهروِ شیراز شود

آنقدر لب بزنم از تو منِ سرگشته
سرِ انگشتِ قلم راویِ اعجاز شود

شاعریِ تو مرا عادتِ گهواره شده
غرقِ تو باز در آن خوابِ پر از ناز شود
 
بالا پایین