- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدالها
- 9
کمی تا قسمتی ابری شد این دل
نشستم بی تو وقتی روی ساحل
به امواجی خروشان خیره گشتم
چنان کشتی شکسته مانده در گل !
دلم سَر رفت و خونی بر جگر بود
روان رودی دمغ در راه منزل
به دریایی بیفتادم چنان ژرف
به چشمانی که آبی بود و خوشگل
همان گردابِ آبی محفلی شد
برایِ مرگِ ماهیگیرِ غافل
به دامِ مردمک هایِ سیاهی
گرفتارِ بتی مه رو شمایل
دلی را دستِ کشتی یِ تو دادم
و قلبم در هوایت بود مایل
غروبی تا ابد شد چشمِ سرخم
زبانی تلخ چون زهرِ هلاهل
ز قلبی که سراسر پهنه اش بود
کویری ماند از آن دریای دل دل
نشستم بی تو وقتی روی ساحل
به امواجی خروشان خیره گشتم
چنان کشتی شکسته مانده در گل !
دلم سَر رفت و خونی بر جگر بود
روان رودی دمغ در راه منزل
به دریایی بیفتادم چنان ژرف
به چشمانی که آبی بود و خوشگل
همان گردابِ آبی محفلی شد
برایِ مرگِ ماهیگیرِ غافل
به دامِ مردمک هایِ سیاهی
گرفتارِ بتی مه رو شمایل
دلی را دستِ کشتی یِ تو دادم
و قلبم در هوایت بود مایل
غروبی تا ابد شد چشمِ سرخم
زبانی تلخ چون زهرِ هلاهل
ز قلبی که سراسر پهنه اش بود
کویری ماند از آن دریای دل دل